-
[ بدون عنوان ]
1384/06/12 17:31
سیبی که از درخت می افتد ، از نو به شاخه برمی گردد (!) اما دیگر نمی شناسند ، همدیگر را !!!
-
[ بدون عنوان ]
1384/06/09 14:02
چرا به یاد نمی آورم ؟! گفتی بیا بخواب گفتی از تعبیر هر ترانه ، به صدای تازه ای می رسیم . گفتی نترس ، بیا بخواب ! در کوچه تنها باد است که می گذرد ، من از همه ی نام ها ، نشانی تو را به کسی نخواهم داد . آه اگر شک نبود ، کفن های مرا در ازدحام بادها نمی دیدی ! گاهی اوقات ، نجات جهان در زبان باد پنهان است . چرا به یاد نمی...
-
[ بدون عنوان ]
1384/05/31 17:28
نه من سراغ شعر می روم نه شعر از من ِ ساده ، سراغی گرفته است . تنها در تو به شادمانی می نگرم ، ری را ! هرگز تا بدین پایه بیدار نبوده ام . نه من سراغ شعر می روم نه شعر از من ِ ساده ، سراغی گرفته است . تنها در تو به حیرت می نگرم ، ری را ! هرگز تا بدین پایه عاشق نبوده ام . پس اگر این سکوت ، تکوین خواناترین ترانه ی من است...
-
[ بدون عنوان ]
1384/05/27 18:23
دلتنگم . دلتنگ پدر ، مادر ، وروجک ، همه و همه . امشب شب عزیزیست و من از همه دورم . پدر کاش کنارت بودم و صورت مهربانت را تا می توانستم می بوسیدم و بلند بلند روزت را تبریک می گفتم . پدرم ، پدر خوبم ، پدر مهربان و دوست داشتنی ام ، کاش می دانستی این روزها عجیب دلتنگ و نگرانت می شوم . برایت دعا می کنم . دعا می کنم . دعا...
-
[ بدون عنوان ]
1384/05/26 16:47
پاییز دارد می آید ، بی تو ، با درد ، شاید ... می گوید باور کن ! باید باور کرده باشی ، بی درنگ .. می دانستی ؟ ! مسکوت مانده ام ، مسکوت تر از همیشه ، حالا ! سکوت برادر زندگیست ، زیر سایه ی مرگ اما من زنده ام ، زنده تر از یک مرده ی متحرک ، حتی . خلوت گزیده ام که رهایم کنند . که فریادم را در مشت هایم بشکنم . براستی بزرگ...
-
[ بدون عنوان ]
1384/05/24 10:44
دلم می خواست بهتر از اینی که هست سخن می گفتم وقتی که دور ازهمگان بخواهی خواب عزیزت را برای آینه تعبیر کنی معلوم است که سکوت علامت رضایت نیست . به خدا من کاری نکرده ام ، فقط ، لای نامه هایی به ری را ، گلبرگ تازه ای کنار می بوسمت جا نهاده و بسیار گریسته ام . خب به فرض که در خواب هم گریه ام گرفت ! یعنی که من فرق میان...
-
[ بدون عنوان ]
1384/05/23 12:01
پرسه بزن تو چشم من چشام که خواب ندارن برای رد پای تو همیشه جا می ذارن پرسه بزن توی خیال ، خیال من مال تو قلبمو میدم که بشه عیدی امسال تو پرسه بزن تو یاد من که دل خوشم به یادت چکارکنم دل عاشقه دل بدجوری میخوادت نگاهتو از من نگیر شب بی ستاره می شه مهتاب زیره چادر شب بد جور بیچاره می شه بیا که پل بسته برات دستای من گذر...
-
[ بدون عنوان ]
1384/05/14 16:02
صبح علی الطلوع راه خواهیم افتاد می رویم ، اما نه دورتر از نرگس و رویای بی گذر ! باد اگر آمد شناسنامه هامان برای او باران اگر آمد چشم هامان برای او تنها دعا کن کسی لای کتاب کهنه را نگشاید من از حدیث دیو و دوری از تو می ترسم ... ری را ! * منتظر عاشقانه هایم باش . ** تمامی اشک هایم بدرقه ی موفقیتت ، عزیز دلم . خلبان شدنت...
-
[ بدون عنوان ]
1384/05/12 10:28
سلام اونی که خیلی وقته نیستی .. اومدم باهات درد و دل کنم . اومدم بگم با اینکه نیستی اما سایه ات همیشه و همه جا با منه . انگاری هر کاری می خوام بکنم این تویی که دستور دهنده ایی . یادته یه وقتی می گفتم دیگه هیچکی وجود نداره که مثل تو دوستش داشته باشم . یادته می گفتم عشق واسم یکی بود و هست . امروز دارم به این نتیجه می...
-
[ بدون عنوان ]
1384/05/09 11:10
سیاهی روزها را من و تو ، دست به دست ــ هم ــ نمی توانیم پاک کنیم و زندگی ــ تنها ــ در یاس نفس می کشد . خوشبختی و خنده ، بار سفر می بندد . می مانم .. می مانیم ، بی هیچ فردایی ! می دان ی .. حالم ا ی ن روزها ، خوش ن .. ی ست ، همین ! * دو هفته تنهایی مبارک . هنوز هم خیلی مانده تا بفهمی زجر یعنی چه . تنهایی و غصه چه...
-
[ بدون عنوان ]
1384/04/24 14:13
خانه ام چون دست هایم ، خالی و دلگیر اما باز دلخوشی آنجاست که حضور گرم و سرشار شما پیداست . گرچه مانند همیشه سخت غمگین و پریشانم مهربانی را ــ ولی همواره ــ با لبخندتان اندازه می گیرم و برای من ــ در این خانه ــ همین زیباست . خانه ام چون دست هایم ، خالی و دلگیر ــ اما ــ آه ...... ! راستی را ، هیچ می دانید نامتان...
-
[ بدون عنوان ]
1384/04/12 23:44
I'm so tired of being here Suppressed by all my childish fears These wounds won't seem to heal This pain is just too real There's just too much that time cannot erase But you still have All of me * خداوندا ! پناه می برم به تو . تویی که تنهاترین همراهم در اوج تنهایی بودی . تویی که امید دهنده و بیم دهنده ی فردای منی ....
-
[ بدون عنوان ]
1384/04/08 18:44
" ب " مثل باران در آغوش باد " آ " مثل آمد اما بازگشت " شین " مثل شاعر بی شعر و این است الفبای لحظه های من . هجای کلماتم ، خواب آلوده تر از دارا ، نان سارا را گاز می زند . به استثقای حروف دچارم ، سکوت ! کم آورده است خیال شاعرانه ات را ، فقط ، بی قاعده و راحت ! مثل " شین " شب که به " ب " ی برودت آبستن می شود . بانو...
-
[ بدون عنوان ]
1384/04/06 22:27
دلم گرفته .. بگو چشمانت ببارد . نه .. نه ! بگو چشمانت بیایند . دلتنگشان شدم با اینکه هیچ وقت نبودند تا بدانم مال من می مانند یا نه ؟! دلم عجیب گرفته .. هوای گریه دارم . هوای گریه ی بلند و های های .. چقدر می خواست به من بگوید خوب است اما نگذاشتم . نگاهش هم نکردم . نگاهم که فقط مال توست . دست هایم مال توست . کلماتم مال...
-
[ بدون عنوان ]
1384/04/06 14:17
همه در خاطره های دور ! با غرور عبث بال زدن شان ... من به فریادی در کوچه می اندیشم ! سخنی باید گفت ! سخنی باید گفت ! من دلم می خواهد که به طغیانی تسلیم شوم . من دلم می خواهد که ببارم از آن ابر بزرگ . من دلم می خواهد که بگویم : نه ! نه ! نه ! نه ! نه ! نه ! برویم ! سخنی باید گفت ! بستر ؟ تنهایی ؟ خواب ؟ برویم ! * بنویس...
-
[ بدون عنوان ]
1384/04/02 22:23
یک بار خواب دیدن تو ، به تمامی عمر می ارزد ؛ پس نگو رویای دور از دسترس خوش نیست ، قبول ندارم . گر چه جسم خسته است اما دل دریایی است . تاب و توانش بیش از این هاست . دوستت دارم و خواهم داشت . توان آن هر چه باشد ، باشد . باکی ندارم از هیچ کس و هر کس که تو را دارم عزیز . * من فقط یک بار توی زندگیم عاشق شدم و دیگه چیزی...
-
[ بدون عنوان ]
1384/04/01 21:23
هم وزن غزلم می چرخی ــ بچرخ ! نیمکره ی آفتابی را ، به سوی قطب بگردان . از رودها دریغم مکن ، از دریاهای ته نشین شده . چقدر چشم های تو حسودند و حسود چشم هایت نیست . بچرخ ! تا انگور به سماع ام حسادت کند ــ بچرخ ! صنایع خوانده و میهمان آن ور آبی ست . خانه داری بلد نیست اما بسیار لطیف و مهربان است . با دیدنم جیغی از سر شوق...
-
[ بدون عنوان ]
1384/03/31 17:27
ای ستاره ها چه شد که در نگاه من دیگر آن نشاط و نغمه و ترانه مرد ای ستاره ها چه شد که بر لبان او آخر آن نوای گرم عاشقانه مرد جام باده سرنگون و بسترم تهی سر نهاده ام به روی نامه های او سر نهاده ام که در میان این سطور جستجو کنم نشانی از وفای او ای ستاره ها ، ستاره های خوب و پاک من که پشت پا زدم به هر چه هست و نیست تا که...
-
[ بدون عنوان ]
1384/03/30 01:30
گر حال تو ، همچون من ِ آشفته خراب است . گر خواهش دل های من و تو ، بی حساب است . ای وای به حال هر دوی ما ای وای به حال هر دوی ما ای وای به حال هر دوی ما ای وای به حال هر دوی ما . . . . . .
-
[ بدون عنوان ]
1384/03/29 00:15
می گردم .. کجایی ناپیدای آشکاره ؟! نیستی برایم .. شاید اصلا نبوده ای و بود انگاشتمت من ...... کارنامه ی چرکین دیروزم ، پر از خبط است ، پر از عصیان ، پر از چیزهایی که نمی گنجد در باور کس .... من تیره ، قلب تیره ، آیه و آینه همه و همه تیره ی تیره .. خط خطی شدم ات ، خط خطی ِ خط خطی .... اولین بغضم جلوش شکست . خیلی تلاش...
-
[ بدون عنوان ]
1384/03/27 19:17
باقی ماندید تا نماندن ِ بود . ابتذال تان که سرما خورد ، عطسه کردید و کرامت بیرون ریختید . نجابت لای شهود کفن شد تا الم ( منصوب به الف و لام ) نکنید شریعت را ، خدا را . کور شد کودکی تان و پا گرفت سیب ممنوعه در قهقرای آدمیزادگی تان . بلعیدید آتش و مسخر کردید شیطان را . حالا از گور برگشته آمده اید و نشان از معصومیت...
-
[ بدون عنوان ]
1384/03/25 14:18
« اصلا باهات قهرم ... برو تو اون یکی اتاق » « اِ ... چرا ؟ » « زود خسته می شی خوب » دلم نمی آد غم رو تو چهره معصومش ببینم .. همه می دونن که خیلی دوستش دارم .. « خوب ... تسلیم ... » دستامو می برم بالای سرم « نمی خوام ... تسلیم یعنی چی ؟ » « یعنی هر چی تو بگی من بگم چشم » « نمی خوام » « کله شق ... خوب نخواه ... »...
-
[ بدون عنوان ]
1384/03/23 22:45
ساعت صفر معادله ی نگاه تو ، شناسه ی سینوس می شود . هماهنگ های ساده ات ، کوتاه تر از یک دوره ی تناوب ــ حتی ــ به انتهای پیکره ام می رسد . استاد همیشه می گفت " ساعت صفر نداریم " و کسی هست که می داند ساعت روی هیچ ، تو را پیدا می کند . یکی در هیبت من ، که لای پوچی دقایق اش ، گوهری یافت که تابع مکان نبود .
-
[ بدون عنوان ]
1384/03/23 01:26
می خواهم ساده بگویم . رویت را مگیر . دچار زاده به دنیا آمده ام و دچار ــ هم ــ از دنیاتان چشم می گیرم . اشک چرا ، مونسم ! بیاو بگیر این کف دست خنده را ، عجالتا . روزها همیشه نامهربان نمی ماند . پرنده می شویم . اوج می گیریم و خلاص ... رهای رها . آن هنگام دیگر چیزی نیست که بچزاندمان . نه زوال است ، نه پول و نه مکنت . من...
-
[ بدون عنوان ]
1384/03/22 00:05
حالم اصلا خوش نیست . دلم می خواد تا می تونم فریاد بزنم . آخه خدا ، خوشا به غیرتت . خوشا به معرفتت . اینجوری امانتیمو نگه می داری خدا . اینجوری از بلا حفظش می کنی . اینجوری حمکتتو ثابت می کنی . تا کی سکوت می کنی و هیچی نمی گی . حالم اصلا خوش نیست . لعنت به پول . لعنت به مال . لعنت به اون بنده هات که به خاطر پول حاضرن...
-
[ بدون عنوان ]
1384/03/20 15:18
هیچ کوهی ، برای بالا رفتنت آن چنان بلند نیست ؛ تمام کاری که باید بکنی این است که به صعود ایمان داشته باشی . هیچ رودخانه ای ، برای عبور کردنت آن چنان عریض نیست ؛ تمام کاری که باید بکنی این است که به دعا کردنت ایمان داشته باشی . آنگاه خواهی دید که صبح خواهد آمد و هر روز به روشنی خورشید خواهد شد . ابر تو در آسمان خواهم...
-
[ بدون عنوان ]
1384/03/19 18:42
تا این صفحه ی تا خورده دفتر تنهایی ام را ، دیشب کسی خوانده است در اتاقی که جز من و عکس تو ، هیچ کس نیست . * پریشب اولین شبی بود که تصمیم گرفتم حتما پیشت باشم و باهات صحبت کنم . باید آروم می شدیم هر دومون . حدود نیمه شب بود . خیلی سعی کردم با متا فیزیک این کار انجام بدم . شاید بشه گفت یه نوع تله پاتی ، شاید هم نه .....
-
[ بدون عنوان ]
1384/03/17 17:16
هویدا نیست در من آنچه فرو می ریزد و می گراید به پوچی . کردندش گم ، لای حنجره هایی متعفن از دروغ و پاشیدند مشت مشت درد ، به صورت عریانم ، حوالی کوچه ای که خورشید را کشاندند به سلابه . درد اندوده شدم سراپا فریاد که " هی از فردا بی خبران ! نیست لای زنجره هاتان ، جرعه ای مروت که فریاد کند خدا را "
-
[ بدون عنوان ]
1384/03/15 13:19
نگاهم کن .. نگاهم کن و پیوند بزن تنهاییم را با مهربانی اشک هایت . نگاهم کن تا یادم برد قانون ها از هم جدایمان کرد . نگاهم کن ، حتی برای یک لحظه ی کوتاه .. * گره ات زده ام با اشک هایم . چشمانت آنقدر معصوم بود که هزاران هزار بار بوسیدمشان با عشق ، با دلتنگی . بسیار دلتنگ بودم و جز تو مرهمی نبود تا بزداید اشک های دل را ....
-
[ بدون عنوان ]
1384/03/14 21:51
سر آن ندارم امشب ، میزبان کسی باشم . چراغ را خاموش می کنم و از چشمان تو می نویسم . سرانگشت تمامی جهان ــ ناگاه ــ زنگ حواسم را می فشارد . فریاد می زنم ؛ " کسی در خانه نیست . " م.ع بهمنی * شاید وسعت این شب ها را نفهمد آنکه تا همیشه با من ، بی من می ماند . آوار ستاره ، تاریکی شب را پای بی گناهی اش نمی گذارد و من ، لمس...