پاییز دارد می آید ،
بی تو ، با درد ، شاید ...
می گوید باور کن !
باید باور کرده باشی ، بی درنگ ..
می دانستی ؟!
مسکوت مانده ام ،
مسکوت تر از همیشه ، حالا !
سکوت برادر زندگیست ،
زیر سایه ی مرگ اما
من زنده ام ،
زنده تر از یک مرده ی متحرک ، حتی .
خلوت گزیده ام که رهایم کنند .
که فریادم را در مشت هایم بشکنم .
براستی بزرگ شده ام .
بزرگ تر حنانه ، بزرگ تر از مریم ،
بزرگ تر از ....................................
دلم می خواهد شعر بخوانم .
دلم خیلی چیزها می خواهد و 
مسکوتش گذاشته ام .
پاییز دارد نزدیک می شود و 
بهانه ایی تازه در چشمانم جان می گیرد .
دوست دارم تنها بمانم و تنها ...................
امروز ،
آه امروز نارون هایم ،
به بار می نشیند در پناه غربت !
بهشان یاد داده ام 
دنیا وفا ندارد ،
دنیا هیچ ندارد ،
دنیا فریب است ،
فراق است ، درد است 
وهم است ، تار است .
همیبشه رو به افول است ،
ستاره ی کام و اقبال .
هر چه برزگتر می شوی
بیشتر در خود فرو می روی و
می شکنی ...
روزم به غریبی چو شبی سخت سیاه است
تو بی خبری از من و یک شهر گواه است
آن گونه شدم محو به هجرت که ندانم
امروز چه روزی بود و این ماه چه ماه است
در آینه بنما نظری تا شوی آگاه
کاین موی سپید من از آن چشم سیاه است
چون پشت به یاران کنی و روی به اغیار
غم رو به من آرد ، که مرا پشت و پناه است ؟
بر دامن من آن چه نشسته است بود اشک
وز سینه ی من آن چه به پا خواسته آه است *

*
کاش می شد ادامه داد . کاش می تونستم بگم حرف دلم رو به همون راحتیی که همیشه می گفتم اما تنها چیزی که خودم را باهاش آروم می کنم امتحان الهی هست . این یه رسم قدیمی از خداست . بنده هاشو امتحان می کنه تا ببینه چقدر صبورن . تا چه اندازه تحمل نشکستن دارن . نمی دونم سربلند می شم یا نه . نمی دونم می تونه بازم تلاش کنم یا نه . نمی دونم چرا هر چی مظلومیت آدما بیشتر می شه ................ . خیلی وقتا در اوج تمامیت پیدا کردن پا شدم و از اول شروع کردم . دارم دنبال اون قدرت و اون اعتماد بنفس و جراتی که در اوج نا امیدی داشتم ، می گردم . ممکنه پیداش کنم یا بکل خودمو بهش ببازم . دارم سختش می کنم . اینو همیشه پدر میگه . تو هم یه وقتایی می گفتی ،‌ نه ! می دونم آدما همیشه در خسرانند ولی باور این خسران مدتها طول می کشه . تا بیایی باور کنی ، خودتم در قبال این باور از دست می دی . نمی دونم .. شاید باید دوباره سکوت کنم . باید سکوت کنم . سکوت کنم . سکوت کنم . سسسس ...

نظرات 3 + ارسال نظر

سلام من مهدی هستم
اگه خواستی مایل به تبادل لینک هستم
در قسمت نظرات خبر بده اگه مایل بودی

گلی جون 1384/05/27 ساعت 03:36 ب.ظ http://girl.blogsky.com

تو رو خدا نگو پاییز میاد!
قبلش به فکر آخر مرداد باش!

سهیک*** 1384/05/27 ساعت 07:00 ب.ظ http://www.tabar.blogsky.com

هیواجان با درود فراوان.......................................
مدتها بود که شما را گم کرده بودم و شاید به کلامی دیگر شما سکوت را برگزیده بودید!
نمی دانم چرا؟ ولیکن من آرامشی را که در نوشتن یافته ام در هیچ کاری پیدا نکرده ام.................~
ولی با این تئوری آزمایش الهی !! کاملا مخالفم...می دانی چرا! چون خدا نیازی به آزمایش ما ندارد!! خرد کل هستی با قدرت فکر و اندیشه داده تا با بکار گیری از آن حتی دل ذره ها را بشکافیم!..............پس اینکه هروقت بهر دلیل بدون بازشکافی و جستجوگری خود را درراه حل مشگلات در مانده فرض کنیم آنگاه می خواهیم همه اشتباهات خود را گردن کسی بگذاریم..ودر اینجاست که دیواری کوتاه تر از دیوار آن وجود متافیزیک پیدانمی کنیم و لذا آنرا خواست و یا امتحان الهی و یا تقدیر و غیرو می دانیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سخن در این مورد بسیار است فقط یادت باشد که هیچ گاه سعی نکنی وجود خودت را بعنوان شگفت ترین پدیده هستی انکار کنی!!!!!!!!!
همیشه تندرست و شادکام و عاشق و جستجوگر باشی نازنین دوست من .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد