" ب " مثل باران در آغوش باد 
" آ " مثل آمد اما بازگشت 
" شین " مثل شاعر بی شعر
و این است 
الفبای لحظه های من .
هجای کلماتم ،
خواب آلوده تر از دارا ،
نان سارا را گاز می زند .
به استثقای حروف دچارم ، سکوت !
کم آورده است
خیال شاعرانه ات را ، فقط ،  
بی قاعده و راحت ! 
مثل " شین " شب که به
" ب " ی برودت آبستن می شود .
بانو اجازه !
کپ کردن را ،
با کدامین " لام " بنویسم تا 
" پ " ی پادزهر ،
نیش آقای منقد را از 
" ر " ی ریشه بزداید و ت م ام !
.
.
.
.
بکر نیستی ، 
پس مانده ات لای کاغذ
نجابت خیال را بی خیال می شود !
.
.
.
.
وقیح شده ای " ... " *

* وجود خارجی ندارد . تنها توهمات شاعر است به اضافه ی مقداری افاضات برای آزدمون قلم ، همین !