نگاهم کن ..
نگاهم کن و
پیوند بزن تنهاییم را
با مهربانی اشک هایت .
نگاهم کن تا یادم برد
قانون ها از هم جدایمان کرد .
نگاهم کن ، حتی برای یک لحظه ی کوتاه ..

* گره ات زده ام با اشک هایم . چشمانت آنقدر معصوم بود که هزاران هزار بار بوسیدمشان با عشق ، با دلتنگی . بسیار دلتنگ بودم و جز تو مرهمی نبود تا بزداید اشک های دل را . خیره خیره نگاهت کردم . نمی دانم حس کردی یا نه اما من از اعماق وجودم خواندم یگانه محبوبم . گفتم و گریه کردم . گفتم و گریه کردم . مثل حالا . درست مثل حالا که می خوانم ، می نویسم و گریه می کنم . گره ات زده ام با اشک هایم . گره ات زده ام ، باور کن .

نظرات 2 + ارسال نظر
آسمان 1384/03/16 ساعت 08:28 ق.ظ

قربون اشکای زلالت برم عزیزم.بمیرم که انقدر غمگینی دختر کوچولوی من.بمیرم که هیچ کاری برات انجام ندادم.بمیرم که انقدر مامان بدی بودم برات.عزیزم اشکاتو پاک کن.دلم طاقت نداره.

ایم چشمای پاک و معصوم چطور طاقت دیدن شکسته شدن دلای نازک و شیشه ای رو دارن هدا‌؟ هان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد