-
[ بدون عنوان ]
1384/03/12 15:01
* با پاییز ، بی تو ...... ! * دیدم چراغ خانه همسایه تاریکی مرا روشن نمی کند . چشم از چراغ دور گرفتم ، در خود سراغ نور گرفتم . م.ع بهمنی بحبوحه ی مهر ماه ست . شاخه های درخت تمامی فضای پیاده رو را پوشانده اند . جایی برای نشستن نیست اما با زور و ضرب فراوان پشت مشت ها خودم را جا می کنم . برگ های زرد کوچه، پاییزی راه...
-
[ بدون عنوان ]
1384/03/10 22:53
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم بیا کز چشم بیمارت هزاران درد بر چنیم الا ای همنشین ِ دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم * امروز همه جا نشون تو بود . هر جایی پا می ذاشتم تو بودی با همون شطینت و غرور دوست داشتنی . با همون لبخند محزون ، با همون صدای آروم و نافذ . یاد روزایی افتادم که...
-
[ بدون عنوان ]
1384/03/08 23:12
دلم گرفته . دلم عجیب گرفته است و هیچ چیز ، نه این دقایق خوشبو که روی شاخه ی نارنج میشود خاموش نه این صداقت حرفی که در میان سکوت دو برگ این گل شب بوست نه هیچ چیز ، مرا از هجوم خالی اطراف نمیرهاند و فکر میکنم که این ترنم موزون حزن تا به ابد شنیده خواهد شد . * توی این قمار آخر ، برنده بی برنده !
-
[ بدون عنوان ]
1384/03/06 14:43
به یاد نگارنده ع ش ق عشق تازه ، حرف تازه ، قصه ی تازه کجاست ! راه دور خانه ی تو در کجای قصه هاست . تا کجا باید سفر کرد ، تا کجا باید دوید ! از کجا باید گذر کرد تا به شهر تو رسید . ای خدا .. ای خدا .. ای خدا .. ای خدا .. بی آرزو موندم ، آرزوی تازه می خواهم . پلک هاتو آروم بذار رو هم و از ته دل دعا کن ، واسه ی اونایی که...
-
[ بدون عنوان ]
1384/02/27 22:35
شب رفتنت عزیزم هرگز از یادم نمی ره واسه هر کسی که می گم قصه شو آتیش می گیره دل من یه دریا خون بود ، چشم تو یه دنیا تردید آخرین لحظه نگاهت غصه داشت باز ولی خندید شب رفتنت یه ماهی توی خشکی رفت و جون داد زلزله خیلی دلا رو اون شب از قصه تکون داد غما اون شب شیشه های خونه رو زدن شکستن پا به پام عکسای نازت اومدن تا صبح نشستن...
-
[ بدون عنوان ]
1384/02/26 23:55
در پرسه ای میان یک صندلی خالی و نبودن باتلاق های نیلوفر دار ، من ــ تنها و تنها ــ حضور سایه افکن تو را می بینم . بگذار شب بیاید و تاریکی ــ تا هر وقت دلش خواست ــ سر من و تو خراب شود . بگذار گریه میهمان نوروزی شود و ــ هر چه خواست ــ کنگر بخورد ، لنگر بیاندازد . مگر ندیدی تمامی باغچه ها علف های هرز دارند و قارچ های...
-
[ بدون عنوان ]
1384/02/25 22:31
احساس هایی هست که توصیفشان محال است و همین طور لحظه هایی که خوشبختی در تمامی وجودت قلنج می زند . مگر خوشبختی من ، چیزیست جز بودن تو . مگر می شود تو باشی و من از گریه استعانت بگیرم . مگر می شود عزیزترین عزیز دلم (!) . هنوز که هنوز است نمی توانم بگویم وقتی می آیی چقدر خوشحال و خوشبختم . وقتی تو باشی من سراسر خنده ام ،...
-
[ بدون عنوان ]
1384/02/24 21:25
حلقه ی مخصوص ــ همانی که تو را مالک وجود سرکش و ناصبور من می کند ــ را پوشیده ام . دوست دارم همیشه بپوشمش تا کسی جرات کند من را ملک تمام عیار خود بداند . حالم از تک تکشان به هم می خورد . اسم خودشان را گذاشتند مرد اما باز هم مانند دختر بچه های شانزده ساله ، چای تعارف میهمان می کند و گونه هایش گر می گیرد . همه شان به...
-
[ بدون عنوان ]
1384/02/23 17:31
* تقدیم به فاخره ی عزیز * و من ، در دستان گره خورده ی خود ــ چیزی جز ــ نوسان مرده ی دقایق نمی بینم . شب ها ــ اینجا ــ پشت همین پیچکی که تو را " تــ..واو " می بیند ، عروسی باران است و عزاداری خاک . آه ای تک بانوی فاخر ، گیسوان بلند و شانه خورده ات ، پچ پچ پریشان باد است در گوش شبنم و اکنون ، من ــ در سرایی که کسی...
-
[ بدون عنوان ]
1384/02/21 22:34
بعد تو هیچ چیزی ، دوست داشتنی نیست . کوه غصه از دلم رفتنی نیست . حرف عشق تو رو من با کی بگم ، همه حرفا که آخـــــه گفتنی نیست . تیک تاک .. تیک تاک .. تیک تاک و این صدای گذر زمان است . می گذرد و می گذرد و باز هم می گذرد . می گذرد تا در خود گم ِ مان کند . می گذرد تا فراموش کنیم زمان ِ بعلاوه " ه " چه بی رحمانه برایمان...
-
[ بدون عنوان ]
1384/02/21 00:42
بغض پاییزی ابرم ، بغض یک غروب نمناک شاهد شکستن من قطره ی بارونه روی خاک غربته هر چه غریبه ، غمه هر چه ابر دنیاست کوله بار این غریبه جاده ی در به دری هاست میون تنهای دنیا ، شده دنیایـــــــی نسیبم کاشکی بودی و می دیدی اینجا بی تو چه غریبم کاش می دونستی که بی تو مرگ تدریجی هستیم یاد تو ، تنها رفیقه توی هوشیاری و مستیم...
-
[ بدون عنوان ]
1384/02/20 22:57
باید کوتاهشان می کردم ، کوتاه تر از همیشه شاید ! باید تغییری می کردم که نتوانم رو به روی آینه ردپایی از خستگی روزهایم ببینم . بود یا نبودش مسله ای نبود که بشود گفت معضل اما من می خواستم دیگر خود حالایی نباشم .
-
[ بدون عنوان ]
1384/02/19 13:53
به یاد نگارنده ع ش ق * تا چند صباح دیگر خورشید زنده می ماند تا ببیند غباری نیست که کدر کند هوا را ! تا چند ریشه ی معلق دیگر کوس انا الحق می شکند و زهرخند به حقیقت می ماسد ! تا چند آه سینه سوز دیگر پرده ها بیرون می افتد و اسرار نهان لای مشت های بسته به بار می نشیند ! تا چند عزیز ، تا چند .. ( اردیبهشت ۸۴ ) * چیزی جز...
-
[ بدون عنوان ]
1384/02/18 22:24
به یاد نگارنده ع ش ق حالا دیگه تو رو داشتن خیاله دل اسیر آرزوهای محاله غبار پشت شیشه میگه رفتی ولی هنوز دلم باور نداره حالا راه تو دوره ...................... دل من چه صبوره کاشکی بودی و می دیدی زندگیم چه سوت و کوره آسمون از غم دوریت حالا روز و شب می باره دیگه تو ذهن خیابون منو جا می زاره خاطره مثل یه پیچک می پیچه رو...
-
[ بدون عنوان ]
1384/02/18 00:11
به یاد نگارنده ع ش ق می توانی مرا آغاز نکنی و گمان کنی هیچ گاه نبوده ام . می توانی مرا نبینی و گمان کنی هیچ گاه نبوده ام . می توانی مرا نشنوی و گمان کنی هیچ گاه نبوده ام . می توانی مرا نفهمی و گمان کنی هیچ گاه نبوده ام . می توانی مرا بشکنی و گمان کنی هیچ گاه نبوده ام . می توانی مرا پایان ببری و گمان کنی هیچ گاه نبوده...
-
[ بدون عنوان ]
1384/02/17 00:13
به یاد نگارنده ع ش ق فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر سحر نزدیک است هر دم این بانگ بر آرم از دل وای این شب چقدر تاریک است وای این شب چقدر تاریک است وای این شب چقدر تاریک است وای این شب چقدر تاریک است وای این شب چقدر تاریک است . . . از صبح هی بشین...
-
[ بدون عنوان ]
1384/02/14 16:27
به یاد نگارنده ع ش ق * نون و پنیر و هق هق ، سفره ی سرد عاشق * تاریک بودم و بی روزنه ، چونان ماهیی که در امتداد باران به گِل نشسته باشد . مرداب کشنده ی بی فردایی ، در تمامی ظواهر دستانم پینه بسته بود . به انتظار نسیمی بودم که مرگ را در پاهایم معیان کند اما به یکباره تو از راه رسیدی همانند ابرک گذران پاییزی یا شاید...
-
[ بدون عنوان ]
1384/01/08 12:01
به یاد نگارنده ع ش ق باورم نمی شه دستات توی دست من نباشن رو در و دیوار خونه گرد تنهایی بپاشن باورم نمی شه چشمات بره مال دیگرون شه با غریبه آشنا شه ، با غریبه مهربون شه تو همونی که می گفتی توی دنیا هیچکی مثل من پیدا نمی شه تو همونی که می گفتی قلبم مال تو باشه واسه همیشه * باورم نمی شه .. باورم نمی شه .....
-
[ بدون عنوان ]
1384/01/07 13:58
به یاد نگارنده ع ش ق خواب می بینم شاید . خواب یک دشت پر از پونه و شقایق . زرد ، سرخ و کبود پیچ خورده در هم . من ترانه می شمرم و گیلاس . گفته بودی بهار که بیاید هر دو بوی تازه گی می دهیم . آمده ام اینجا عطر نو شدن به خود آویزم و قطره ای عشق به چشمان سرد تو عاریه دهم تا فقط برای یک لحظه مهربان من شوی . یک دسته شقایق...
-
[ بدون عنوان ]
1384/01/07 00:59
به یاد نگارنده ع ش ق نیروانای عزیز ؛ آرزوهای من یک به یک در چاه فردا چال می شوند . از من مخواه در این قطحی خنده طبل بی عاری بدست گیرم و قهقه ای بلند سر دهم . شمع خوشبختی هایت را روشن کن تا به تقدیر دخیل ببندم . ظاهر مهربان باران را نبین وحشی که شود من و غیر من نمی شناسد . همه را براحتی آب خوردن به کام می کشد . راستی...
-
[ بدون عنوان ]
1384/01/01 02:20
به یاد نگارنده ع ش ق زندگی خالی نیست . مهربانی هست ، سیب هست ، ایمان هست . آری ! تا شقایق هست ، زندگی باید کرد . امسال زیباترین عید رو در کنار مریم و خونواده داشتم . شاید بشه گفت اولین سالی بود که پس از بی تفاوت بودن نسبت به تحویل سال به بهترین نحو روزهای تازه و نو رو از بهار تحویل گرفتم . امروز برای اولین بار از...
-
[ بدون عنوان ]
1383/12/23 12:22
به یاد نگارنده ع ش ق مرا پناه دهید ای واژه گان ساده ی خوشبخت ! چشم من از تک ستاره ی یاس می سوزد . شقایق ها همگی یک به یک پرپر شدند و دیگر این حوالی کسی عاشق کویر خشکیده نیست . وجود نافرمانم در التهاب مجازات گناهان لبریز از محبت و عشق جرقه می زند و خاکستر می بازد . دستانم از فرط بی مهری خاک ، مهربان نمی شوند تا پرنده...
-
[ بدون عنوان ]
1383/12/17 15:52
به یاد نگارنده ع ش ق سلام قاصدک ، سلام شقایق ، سلام بارون ، سلام اشک ، سلام بهشت ، سلام خدا .. .. نمی دونم این دفعه چه بهونه ای برای شروع دلتنگیام پیدا کنم . خیلی وقته که اشک ها و کلمه هامو توی دلم می کشم و نمی گذارم فرصت مغلطه کردن پیدا کنن . این دفعه دیگه باورم شده هر چقدر هم بنویسم و اشک بریزم ، آب از آب تکون نمی...
-
[ بدون عنوان ]
1383/12/16 15:16
به یاد نگارنده ع ش ق دریای باکره صخره سنگی زایید و من متولد شدم ! تاریکی ـ حاصل عشقبازی شب و آفتاب ـ حس پدرانه اش گل کرد ، سایه ی پدر خواندگی بر من ِ یتیم انداخت . * your desire از آلبوم تازه ی لیلا آنقدر زیباست که ناگفته هایم را ناخودآگاه تحریک می کند اما .. !
-
[ بدون عنوان ]
1383/12/14 23:20
به یاد نگارنده ع ش ق برادر جان نمی دونی چه دلتنگم برادر جان نمی دونی چه غمگینم نمی دونی برادر جان گرفتار کدوم طلسم و نفرینم دلم تنگه از این روزهای بی امید از این شبگردی های خسته و مایوس از این تکرار بیهوده دلم تنگه همیشه یک غم و یک درد و یک کابوس دلم خوش نیست غمگینم برادر جان از این تکرار بی رویا و بی لبخند چه تنهایی...
-
[ بدون عنوان ]
1383/12/14 00:35
به یاد نگارنده ع ش ق با توام ای سهراب .. ای به پاکی چون آب ! یادته گفتی بهم " تا شقایق زنده است زندگی باید کرد " نیستی سهراب ببینی که شقایق هم مرد ، دیگه با چی کسی رو دلخوش کرد ! یادته گفتی به من " اومدی سراغ من نرم و آهسته بیا که مبادا ترکی برداره چینی نازک تنهائی تو " اومدم آهسته ، نرم تر از یک پر قو ، خسته از دوری...
-
[ بدون عنوان ]
1383/12/11 21:02
به یاد نگارنده ع ش ق در جاده ی زندگی روانم . فاصله ، خیال من تا حقیقت توست . از چراغ های قرمز عبور می کنم و پشت سبزها پا بر جایم . بی اعتنا به صداها در ازدحام گم می شوم . هیچ نمی بینم ، تنها به سوی تو جاری می شوم . از پل ایثار ، از کویر دلتنگی می گذرم . می پویم و می پویم ، گاه روان ، گاه دوان ، لیک به تو نمی رسم ....
-
[ بدون عنوان ]
1383/12/08 02:31
به یاد نگارنده ع ش ق عروسک قصه ی من گهواره ی خوابت کجاست قصر قشنگ کاغذی پولک آفتابت کجاست بال و پر نقره ای کفتر عشقمو کی بست آینه ی طوطی منو سنگ کدوم کنیه شکست * * دلشوره ی عجیبی دارم !
-
[ بدون عنوان ]
1383/12/06 16:04
به یاد نگارنده ع ش ق گتیار به دست ، نوای زندگی می سرایی و من ، مبهوت تر از همیشه ، به اشک های پی در پی خود می نگرم . نمی دانستم وقتی بیایی ، بوی نامهربانی ، غریبگی می دهی ، بوی عادت ! ایمان داشتم به عشق ، صداقت و یکرنگی . چقدر خوش ، باورم شده بود تنها تویی که می مانی برایم و دیگر هیچ . می نوازی و نمی بینی وجود من از...
-
[ بدون عنوان ]
1383/12/04 15:08
به یاد نگارنده ع ش ق وقتی شب با دستانی خون زده ، بی هیچ دغدغه ی قصاص ، قاتل جان روز بی پناه می شود و آب از آب تکان نمی خورد ، تنها آسمان است که بی منت سیاه می پوشد و بی پروا به سوگ خورشید می نشیند . * امروز مراسم خاکسپاری فردی بود که ۲۹ فرودین ماه ۸۲ این خونه ی مقدس رو برام ساخت . جرقه ی نوشتن رو شروین در ذهن من...