حس عجیبی دارم .
مبهم و گنگ اما زلال و پاک .
حس بچه ای که
خودش هم نمی دونه چی می خواد ولی
مدام پی ِ یه بهونه واسه بچه گیش می گرده .
یه روز هوس بادکنک ،
یه روز هوس آبنبات قیچی ،
یه روز هوس عروسک دختر همسایه ،
یه روز هوس گل سر پروانه دار دختر خاله ،
یه روز هوس این ، یه روز هوس اون .
.
.
.
حس عجیبی دارم .
موذی و ملموس اما لطیف و بی انتها .
حس مورچه ای که
اگه عاشق یه آدم شد ،
جز نیش زدن راهی برای ابراز علاقه اش نداره .
.
.
.
حس عجیبی دارم .
نورانی و مسکوت اما ساده و دست نیافتنی .
حس یه دل خالی که
به خاطر هوای تازه ،
با اطمینان می تپه و می تپه و می تپه .
.
.
.
حس عجیبی دارم .
وصف نشدنی و بی نهایت زیبا .
حس یه پروانه که
وجودشو به شمع هدیه می ده و
بی صدا فنا می شه .
.
.
.
حس عجیبی دارم .
گس و هوس برانگیز اما خواستنی .
حس خوردن یه خرمالو که
می دونی تلخی ها و شیرینی هاش ،
با هم قاطی شده .
.
.
.
حس عجیبی دارم .
تخس و سرکش اما مظلوم و بازیگوش .
حس دستی که
می خواد دزدکی روی دیوار اتاق خواب
نقاشی کنه و بخنده .
.
.
.
حس عجیبی دارم .
معصوم و مغرور اما ممنوع .
حس لبی که
دوست داره روی گرمی ِ لبی چنبره بزنه و
بوسه ای کوچیک بزاد .
.
.
.
حس عجیبی دارم .
ناب و ناباب اما روزی آمدنی .
حس روحی که
شیطنت عاشقی ،
لذت باکره گی رو براش بی معنا کرده و
دوست داره جدای قانون طبیعت ،
وجودش رو تسلیم عشق خالص معبودش کنه . *

* سر سفره ی هفت سین دعا ، یادمون نره " سال نو مبارک "