1099-3948A

ای ستاره ها چه شد که در نگاه من
دیگر آن نشاط و نغمه و ترانه مرد
ای ستاره ها چه شد که بر لبان او
آخر آن نوای گرم عاشقانه مرد
جام باده سرنگون و بسترم تهی
سر نهاده ام به روی نامه های او
سر نهاده ام که در میان این سطور
جستجو کنم نشانی از وفای او
ای ستاره ها ، ستاره های خوب و پاک
من که پشت پا زدم به هر چه هست و نیست
تا که کام او ز عشق خود روا کنم  
ای ستاره های که همچو قطره های اشک
سر به دامن سیاه شب نهاده اید
ای ستاره ها کز آن جهان جاودان
روزنی به سوی این جهان گشاده اید
رفته است و مهرش از دلم نمی رود
ای ستاره ها ، چه شد که او مرا نخواست
ای ستاره ها ، ستاره ها ، ستاره ها
پس دیار عاشقان جاودان کجاست

وقتی دیگر چاره ای نیست . وقتی می بینی باید بروی . ماندن چقدر سخت می شود . امید داشتن به آبهای چرکین فردا هم ، بدتر از بد است . وقتی نمی توانی بگویی تو را چه شده که اینچین گستاخ به حریم قلم تجاوز می کنی و خفقان و خفقان و خفقان ، ماندن چقدر سخت می شود . شاید به قول تو در وجود همه مان هوای سفر شعله می کشد جوریکه وسوسه ی رفتن لحظه به لحظه پاهای خسته مان را قلقلک می دهد . نمی دانستم روزی می رسد که بودن برایم این گونه سخت باشد . کاش کسی بود که می فهمید چه می گویم . کاش کسی بود که می دانست تظاهر به خوشحالی در ازای ویرانی دیروز یعنی چه . وقتی همه ی وجودت را به سکوت بکشی ، وقتی سرخورده تر از همیشه ببینی به صداقت حتی باخته ای ،‌ می سوزی به بهای تک تک عاشقانه هایت ، به بهای تک تک لحظه هایی که انتظار را بر دیوار زمان خط زدی . چقدر سخت می شود ماندن برایت وقتی مهره سوخته شطرنج عشق تو باشی .بی هیچ جرم و گناهی . ماندن سخت است و سخت تر هم می شود روزی که تازه واردی غریب ،‌ بی پروا لگد کند قلم شکسته ات را . آن وقت است که سوگوارانه به مرگ داشته هایت می نشینی . چقدر ماندن این روزها سخت است . چقدر سخت است ، برایم .