دلتنگم . دلتنگ پدر ، مادر ، وروجک ، همه و همه . امشب شب عزیزیست و من از همه دورم . پدر کاش کنارت بودم و صورت مهربانت را تا می توانستم می بوسیدم و بلند بلند روزت را تبریک می گفتم . پدرم ، پدر خوبم ، ‌پدر مهربان و دوست داشتنی ام ، کاش می دانستی این روزها عجیب دلتنگ و نگرانت می شوم . برایت دعا می کنم . دعا می کنم . دعا می کنم از ته دل تا روزهای سختیت بگذرد و این قدر پریشان خاطر نبینمت . همیشه آرزو می کردم روزی بی دغدغه بگویم " پدر بی نهایت به تو افتخار می کنم " . می دانم این ها را هیچ وقت نمی بینی و نمی خوانی اما بدان در این لحظه دخترک دور از پدری هستم که حمایتت تنها تمنایم است . بسیار دلتنگم ، پدر .

سلام می‌کنم کنار تو می‌نشینم و
در خلوت تو شهر بزرگ من بنا می‌شود.
اگر فریاد مرغ و سایه‌ی علف‌ام
در خلوت تو این حقیقت را بازمی‌یابم.
خسته، خسته، از راه‌کوره‌های تردید می‌آیم.
چون آینه‌ ای از تو لبریزم .
هیچ چیز مرا تسکین نمی‌دهد
نه ساقه‌ی بازوهایت نه چشمه‌های تن‌ات.
بی‌تو خاموش‌ام ، شهری در شب‌ام.
تو طلوع می‌کنی
من گرمایت را از دور می‌چشم و
شهر من بیدار می‌شود.
با غلغله‌ها، تردیدها، تلاش‌ها و غلغله‌ی مردد تلاش‌های‌اش.
دیگر هیچ چیز نمی‌خواهد مرا تسکین دهد.
دور از تو من شهری در شب‌ام ای آفتاب
و غروبت مرا می‌سوزاند.
من به دنبال سحری سرگردان می‌گردم.
تو سخن می‌گوئی من نمی‌شنوم
تو سکوت می‌کنی من فریاد می‌زنم
با منی با خود نیستم
و بی‌تو خود را در نمی‌یابم
دیگر هیچ چیز نمی‌خواهد، نمی‌تواند تسکین‌ام بدهد.
اگر فریاد مرغ و سایه‌ی علف‌ام
این حقیقت را در خلوت تو بازیافته‌ام.
حقیقت بزرگ است و من کوچکم .
فریاد ِ مرغ را بشنو
سایه‌ی ِ علف را با سایه‌ات بیامیز
مرا با خودت آشنا کن ، مرا با خودت یکی کن .

* نمی دونم چرا فکر کردم توی این لحظه حرف دل من با عسل چند ساله ای که شاید فقط چند کلمه بلد باشه صحبت کنه یکیه !!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 1384/05/28 ساعت 12:04 ق.ظ http://asemanesaf.tk

...

هدی ؟ چرا نرفتی دیدن پدر ؟ شاید بهت نیاز داشته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد