می دونی .. ؟!

دارم فکر می کنم . می پرسی به چی ؟ می گم به خیلی چیزا .. ! به خیلی چیزایی که این روزها آروم و قرار رو ازم گرفته . به خیلی چیزایی که دلم می خواست بود اما نیست . دوباره بعد از مدت ها ، دلم گرفت تا جایی که حوصله ی بیرون رفتن با م. رو هم نداشتم . خودمم نمی دونم باز چم شده ، فقط حس می کنم یه جای خالی هست که انگار هیچ وقت نمی خواد پر شه . دوست دارم مثل قبلاها باز هم شروع کنم به نوشتن اما هیچ انگیزه ی خاصی واسش ندارم . بذار بی دغدغه و آروم اعتراف کنم .. از وقتی رفتی ، رنگ خوشی از من پر کشیده . عشقت ، آرامشت ، بودنت بهم زندگی می داد . مثل یه نور که یه روزی میاد و تا بیای بفهمی از پنجره اتاق جوری رفته بیرون که تو حتی رد پاهاشو نمی بینی . حسرت .. حسرت .. حسرت .. کاش می رفت تا یادم بیاد لحظه ی آخر .. عشق رو من ، توی صدای تو دیدم . آره ، عزیز دلم .. تو ، عاشق بودی . مثل من .. و چقدر قشنگ بود عشقی که هیچ هوسی نداشت . هیچ جنسیتی رو نمی طلبید . ازم خواستی نرم ، بمونم ولی مگه اینجا بدون تو .. می شد ؟! اینجا همیشه ، تو بودی ولی نبودی .. توی تک تک لحظه هایی که نرگس ، عماد ، لیلا ، سولماز ، اکبر و .. رو با چشم دل دیدم ، عسل کوچولومونم بود . انگاری که بزرگ شده بود . من چشم های عسلک کوچیکمون رو توی صورت معصوم بچه هام می دیدم و چقدر سخت بود یادم نیاد تو یه روزی ، یه جایی شکلات کاکائویی کثیف یه بچه رو که تمام دارایی ش می دونستی ، خوردی وُ .. .. . چقدر ساده بودی . چقدر پاک ، آروم و مظلوم . بعد از رفتنت بود که فهمیدم .. موهبتی بودی که قدرتو ندونستم . حالا می فهمم ، برخلاف گفته های همه ، اونی که لایق نبود .. شاید من بودم . عزیزم .. عزیز دلم " ناگهان چقدر زود دیر می شود .. " و چقدر برای من .. ناگهان زودتر از زود دیر شد . این روزا ، همه چیز عوض شده . من ، تو ، حرفام ، آرزوهام . دارم چیزی می شم که همیشه تو می خواستی . کاش می دونستی این روزا که نه ، همیشه جات توی دلم ، خالی ِ خالیه . بهت که فکر می کنم ، مثل لبخندی می شی که نازک روی لب هام می شنه و دنیایی بهم میده که باید بیایی و ببینی . دلم گرفته .. از چی .. خودمم نمی دونم . شاید چون ، دوباره تکرار شد . دوباره رفتن .. دوباره اشک .. دوباره من ، دوباره من و بازم دوباره من . تاریخ همه اش تکراره . داره تکرار می شه هی ، برام . اومدن ، رفتن ، نموندن .. تنهایی که نه .. خدا . انگاری تقدیر جز این نمی خواد . این رفتن ها نمی خوان دست از سر من بردارن ، عزیزم . آره .. راست می گی .. حق با تو بود .. مثل همیشه .. من اصلا عوض نشدم . من هنوزم همون هُدام . همون هدایی ِ سرگشته و ساکت . همون هدایی ِ تنهای مهربون که واسه تو دنیایی بود وُ حالا نقطه ایم واسه خودش نیست . سخته .. خیلی سخته که نتونی بگی چی داره برات می گذره . مغرور موندم هنوز ، نه ؟!  مغرور .. مغرور .. مغرور ، شاید .. می دونی دلم چی می خواد ، نه نمی دونی .. آخه چرا من .. آخه چرا تو .. آخه چرا .. .. .  کاش می دونستم .. می دونستم . یادته .. نگران بودی .. نگران من .. که این ها بدون تو ، قراره چه بلایی سر من بیارن .. بلا .. تو فکر می کنی ضربه ی اون ها کاری می بود ، یا رفتن الان تو ، کاری تر ؟! نمی دونم .. ولی کاش این تکرارها ، تکرار قشنگی ها بود نه تکرار رفتن ها . تکرار رفتن همه ی عزیزهام . دلم می خواد حرف بزنم ، بیشتر ِ بیشتر اما خوب اینجا دیگه اون امنیت سابق رو نداره . نه می تونم از اینجا دل بکنم و نه اینکه اینجا آرامشی که باید داشته باشم رو دارم . شاید برم . یه جای دیگه .. یه خونه ی دیگه .. بازم از عشق ، از دلتنگی و از خاطره هام بگم . رفتنم از عشق نبوده و نیست .. جبر آدم ها ، گاهی اوقات ، علاقه ها رو هم بایکوت می کنه . مراقب خودت باش . خیلی . نگرانم برات ، زیاد . برای چی .. خودمم نمی دونم .. فقط .. .. . نذار ماهی ها ، توی این هوای بی هوا ، از زنده گی بمیرن .. *

* " چاره ای جز این ندارم ، آخه ..  ! " این آهنگ آقای صادقی چقدر این روزها ، به دلم می شینه .. ممنون .

* این نوشته واسه دل خود ِ خودمه . لطفا هیچی به خودش نسبتش نده که من حوصله و اعصاب رفع سوئ تفاهمات بیهوده و بی مورد رو ندارم ! 

خاله ،
میشه کفش هات رو واکس بزنم .
خاله ،
یه دش ( دشت ) بهم بده .
خاله ،
من ده سالمه .
خاله ،
من سواد ندارم .
خاله ،
من عاشق مدرسه رفتنم .
خاله ،
پدرم بلوک درست می کنه .
خاله ،
اینجا من رو مدرسه راه نمی دن .
خاله ..
خالـه ..
خالـــــه ..
خالــــــه .. *

* خدایا .. !

مگه تو همونی نیستی که هر کی روزی بی حساب می خواد می آد سراغت ؟! مگه تو همون نیستی که روزهای یکشنبه ، همه صدات می کنن " یا ذوالجلال و الاکرام " ؟! مگه تو کریم نیستی .. ؟! پس گناه بچه های مظلومی که از حق طبیعی خودشونم محرومن چیه .. ؟! گناه نرگس چیه که باباش نیست و مامانش اینقدر شکسته شده و پول نداره بیاد زبانش خوب شه ؟! گناه روح الله چی .. مگه کمن آدمایی که واسه فخر فروختن لحظه به لحظه ، موبایل جدید دارن اما بچه ی من .. با یه چاپ باربی کوچولو ، یادش می ره .. کفش نداره که بیاد کلاس ؟! کاش پولدار بودم .. کاش می تونستم نجاتشون بدم .. کاش این همه کم نبودم .. کم نبودم .. کم نبودم .

پ.ن : صد بار توبه شکستی باز آ .. !