به یاد نگارنده ع ش ق

نیروانای عزیز ؛
آرزوهای من یک به یک در چاه فردا چال می شوند . از من مخواه در این قطحی خنده طبل بی عاری بدست گیرم و قهقه ای بلند سر دهم . شمع خوشبختی هایت را روشن کن تا به تقدیر دخیل ببندم . ظاهر مهربان باران را نبین وحشی که شود من و غیر من نمی شناسد . همه را براحتی آب خوردن به کام می کشد . راستی نیروانا ! تو می دانی چرا من این روزها هر کسی را که اشک بریزد تمساح می نامم  . 

* تک و تنها ، 
   توی این اتاق بی تو هستم
   حالا بی تو ــ اینجا ــ 
   در به در بارون می باره
   توی این شب بهاری ــ تو دور از من ــ
   بیا اینجا ستاره ، به من بگــــو آره .
من با شنیدن این کلمات دوست دارم هزاران هزار بار تمساح باشم ، عیبی دارد !

* دستان گره زده ام ، 
   مصداق حوض شکسته ی کشکوست .
   هر چه آب بریزی پر نمی شود .
   به فکر وصله کردن نباش .
   دست های ترک خورده ،
   روزی که انتظارش را نمی کشی 
   از هم وا می پاشد و بی صداتر از همیشه 
   در حالی که می خواهد جوانه بزند ، 
   در جای خود فرو می افتد .
نظرات 1 + ارسال نظر
جاهد 1384/01/07 ساعت 01:42 ق.ظ http://1001-nighte.blogsky.com

سلام عزیز وبلاگ جالبی داری.
اگه وقت کردی یه سرس هم به ما بزن
وبلاگ من:
شعرهای انگلیسی به فارسی و شعرهای فارسی .
خوشحال میشم به وبلاگ ما سر بزنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد