به یاد نگارنده ع ش ق

                  020731121600after_the_fall.JPG

با توام ای سهراب .. ای به پاکی چون آب !
یادته گفتی بهم " تا شقایق زنده است زندگی باید کرد "
نیستی سهراب ببینی که شقایق هم مرد ،
دیگه با چی کسی رو دلخوش کرد !
یادته گفتی به من " اومدی سراغ من نرم و آهسته بیا که
مبادا ترکی برداره  چینی نازک تنهائی تو "
اومدم آهسته ، نرم تر از یک پر قو ، خسته از دوری راه ، خسته و چشم به راه .
یادته گفتی بهم " عاشقی یعنی دچار " .. فکر کنم شدم دچار !
تو خودت گفتی " که تنهاست ماهی اگه دچار دریا باشه ..
آره تنها باشه ، یار غمها باشه "
یادته گفتی بهم " گاه گاهی قفسی می سازم ،
می فروشم به شما که به آواز شقایق که در آن زندانیست دل تنهائیتان تازه شود "
دیگه حتی اون شقایق که اسیره قفسه سهراب ، صاحب یک نفسه !
نیست که تازگی بده این دل تنهایی من ، پس کجاست اون قفس شقایقت !
منو با خودت ببر به قایقت . راست می گفتی .. راست می گفتی ..
کاش مردم دانه های دلشان پیدا بود  ! آره کاشکی دلشان شیدا بود ! 
من به دنبال یه چیز بهترینم سهراب ، تو خودت گفتی بهم 

              " بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق تر است "

* من دچار خفقانم ، خفقان ! بگذارید هواری بزنم .. " هــــــــــــای ! "