به یاد نگارنده ع ش ق 

Laura Pausini :: The Best Of : E Ritorno Da Te Album Cover.

 * نون و پنیر و هق هق ، سفره ی سرد عاشق *

تاریک بودم و بی روزنه ،
چونان ماهیی که در امتداد باران
به گِل نشسته باشد .
مرداب کشنده ی بی فردایی ،
در تمامی ظواهر دستانم پینه بسته بود .
به انتظار نسیمی بودم که مرگ را در پاهایم معیان کند اما 
به یکباره تو از راه رسیدی همانند ابرک گذران پاییزی
یا شاید همچون خنکای ملموس باد های بیقرار بهاری که 
آخرین نفس هاشان برای با من بودن ، مانده باشد .
آمدی با بویی غریب که وحشی نبود .
آمدنت شادی جاده را در اشک های زندگی چپاند و
سکان دار تقدیر پرچم افساید ارتباط را
به نشانه ی جدایی دست هامان برای همیشه ، بالا برد .
آمدی تا تمام کنی گذشته ی ساده ی اقاقی ها را و
اکنون من مانده ام و پیشانی نوشت سیاه عاریه ای فاصله .
عجیب ژرف شدند سیاه چاله های زمینی 
هنگامی که قرار شد من ــ بی وجود تو ــ
دانه به دانه ، ذرات خاک پارک ها را بشمرم .
تراکم چرم های قهوه ای و سوخته
روشنی فردا را از چشمان سراسر بارانی مان دزدیدند ،
دریا ولی بی آب به جنگ خورشید می رفت .
انوار طلایی حضور تو ،
به سیاهی مردمک های غم گرفته ام رنگ باخت .
لحظه ای که آمدی نگفتم بمان تا
قلم موج در گیسوان فرهیخته ی جادوگر پیر ترک نخورد .
می خواستم همان دم باشی تا بدانم تنها و تنها برای من هستی .
نجوا کردم برایم غریبگی را دوره می کنی و
پاسخ گفتی دیر زمانی ست که با این دنیا غریبم .
نقره ی اشک هایم ،
هوای سادگی ها را غمناک تر از همیشه به دیروزها پیوند داد .
یه مشت بغض کال بود که می خواست در برابرت ترک بخورد و فرو بپاشد 
اما رسیده ی غرور حفظ آبرو می کرد .
قطرک های باران شاهد شکست سبزه شدند و سر افکندگی گل .
آینده ای که پیش رویم مجسم کردی دود شد و رفت آسمان
تا خفه کند خوابهای بهاری آبی ها را .
آهای غریبه ی غریب !
دین شب به ستاره عشق است و سرنسپردن به کهکشان .
اگر فرض کنیم تو آفتابی و من ،‌ همه شب ،
دینمان به هم در پس پرده های مصلحت در هم می شکند و
دیگر هیچ رویایی به حقیقت نمی پیوندد .

( هُدا ـ اردیبهشت ۸۴ )

* ساده بودی مثل سایه .. مثل شبنم رو شقایق .. مثل لبخند سپیده .. مثل شب گریه ی عاشق .. بی تو شب دوباره آینه ،‌ رو به روی غم گرفته .. پنجره بازه به بارون من ولی دلم گرفته .. واژه رنگ زندگی بود وقتی توی فکر تو بودم .. عطر گل با نفسم بود وقتی از تو می سرودم .. وقت راهی شدن تو کفترا شعرامو بردن .. چشام از ستاره سوختن منو به گریه سپردن .. رفتی و شهر پر شد از من ، از من و دلواپسی هام .. رفتی و منو سپردی به زوال اطلسی ها ..

* من دچار خفقانم ، خفقان . بگذارید هواری بزنم ، هــــــــــــــــــــــــــای !

نظرات 5 + ارسال نظر
ارش 1384/02/14 ساعت 10:59 ب.ظ

تا حالا صد بار جوابه نوشته هاتو تو ذهنم جواب دادمو هر بار تو ازم گله کردی که چرا هیچ وقت نظرمو نمی گم........حالا که بیشتر از همیشه پر از گفتنم به ناچار سکوت باید بکنم.

نا گفته ها را گفته ام
حالا پر از شنیدنم
یه حرف تازه تر بزن
خواستی بیای به دیدنم

سلام آرش عزیزم .
فکر کنم ۲ سال و تقریبا یک ماه منتظر همچین لحظه ای بودم که سکوتو بشکنی و ... . انتظار .. انتظار .. انتظار واسه روزی که بالاخره تو هم اینجا بنویسی . نمی دونستم اون روز که بیاد باید برای جداییمون باشه و ....... نمی دونم گناه از من بود یا تو ،‌ که اینچین باید تاوان پس بدیم . فقط می دونم نه سهم من عادلانه بود و نه سهم تو . بگذار اعتراف کنم تازه پریشب باور کردم برای همیشه رفتی . تا قبل از اون یه چیزی توی دلم سوسو می زد که برمی گردی اما حالا دیگه می دونم هیچ وقت ................ خیلی دوست داشتم ثابت کنم عشقم به تو ،‌ هیچ ارتباطی به ظواهر نداره . دوست داشتم بدونی تو رو به خاطر شخصیت بزرگ و صبور خودت دوست دارم . این خونه فقط مفهومش تویی . تو و عشقمون . مطمئن باش هیچ کسی حق نداره بخواد جاتو بگیره . تا آخرین لحظه ای که باشم دوستت دارم . خیلی زیاد . مراقب خودت باش چون تنها دینی که به من داری سلامتیته و اینکه باور کنی تا حالا هر چیزی که نوشتم و خواهم نوشت ، تنها مالکش تویی . تو مالک قلب و تمامی دارایی های من هستی . نمی گم خداحافظ ، فقط میگم به امید دیدار همه زندگی من . تا ابد خوشبخت باشی .

پ.ن : دوست دارم همیشه برام بنویسی حتی اگه نوشته ات سکوت هم باشه .

مرسده 1384/02/15 ساعت 05:20 ب.ظ

به نام خدا...تقدیم به همدردم...هدی...عزیزم امیدوارم هرچی صلاح اتفاق بیافته.

مرسده 1384/02/15 ساعت 05:22 ب.ظ

آرش خان و هدی عزیز و مهربانم...نمی دونم چی بگم...ولی فقط آرزو دارم...به بهترین لحظه زندگی برسید.

ارش 1384/02/16 ساعت 12:38 ق.ظ

اخرین حرفهام واسه کسی که معنی عشقو تو صداش پیدا کردم:(((.............بغض پائیزیه ابرم بغض یه غروب غمناک شاهد شکستن من قطره بارون رو خاک..... غربته هر چه غروبه غم هر چی ابر دنیاست........کوله بار این غریبه جاده در به دریهاست...........میون تنهای دنیا شده تنهائی نصیبم کاشکی بودی و می دیدی اینجا بی تو چه غریبم ... کاش می دونستی که بی تو مرگه تدریجیه هستیم ...یاده تو تنها رفیقه تویه هشیاریو و مستیم

من عاشق این بغض پاییزیم . بغض همیشه زاده ی عشقه . یه عاشق می تونه بغض رو متولد کنه . اگه تو بخوای بشکنی من با قلبم تکه های شکسته تو وصله می کنم . بارون روی خاک ، مردابه نه قطره . جای تو ، توی قلب منه . مگه کسی توی قلب معشوقش هم غریب می شه ؟! بی حضور تو ، کوله بار منم فقط در به دریه ، سیاهیه ، شکسته ، مرگه . مگه من مردم که بگذارم تو تنها بمونی . من قول دادم تا وقتی زنده هستم نگذارم تنها بمونی . تو رو خدا بگذار منم باشم . فرصت بده تا ثابت کنم می تونم خوشبختت کنم . مهم نیست چقدر باشه . مهم اینه که تو دیگه عذاب نکشی . من نمی تونم عذاب کشیدنتو ببینم . من هزاران هزار بار آرزوی مرگ می کنم وقتی تو آشفته ای . من تو مال همیم . نیمه ی گمشده ی هم . چرا می خوای با چیزی که واسه من مهم نیست ،‌ منو از بودن با کسی که شبها فقط به خاطر سلامتیش تا سحر دعا کردم و اشک ریختم محروم کنی . مگه نمی خوای به من ادای دین کنی ! پس یه باره دیگه بهم فرصت بده تا ثابت کنم با تمامی وجود عاشقتم . توروخداااااا

پویا 1384/02/16 ساعت 08:58 ب.ظ http://sanctum-pouya.blogsky.com/

سلام عزیزم وبلاگت رو دیدم واقعا قشسنگه دلم نیومد نظر ندم من هم دلم تنگه خیلی زیاد...امیدوارم موفق باشی همیشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد