به یاد نگارنده ع ش ق
عزیزترین ِ دلم ، سلام ..
این نوشته فقط و فقط مال خودته .. هر جای این دنیا که باشی ..
عشق قشنگم ، نازنینم ..
انگار از دیشب بهم الهام شده که تو چشماتو وا می کنی و از آسمان به زمین میایی .. دیشب کنار دریا بودم همون جایی که تو عاشقی .. همون جایی که فقط انعکاس صورت مهربون تواه .. وقتی اونجا بودم آروم بودم .. چون بوی تو رو می داد .. الان هم آروم ِ آرومم .. این چند روزه خیلی فکر کردم .. دیدم اگه همش گریه کنم تو از دستم ناراحت میشی ، غصه می خوری .. می خوام محکم باشم ، دعا کنم تا خدا تورو شفا بده .. می دونم خدا می دونم من تورو از جون ِ خودم هم بیشتر دوست دارم ولی چه کنم که هیچ کاری از دستم بر نمی آید .. ابالفضل ، سید مظفر همه حامی منن .. می خوان تورو شفا بدن .. من می دونم تو هم از کما در میایی .. چون می دونی من بدون تو هیچی نیستم .. می بینی هنوزم مثل بچه ها بغض می کنم .. هنوزم یاد نگرفتم جلوی تو اشک نریزم .. هنوزم ..
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود
سرهایمان چو شاخه سنگین ز بار و برگ
خامش ، بر آستانه محراب عشق بود
من همچو موج ابر سپیدی کنار تو
بر گیسویم نشسته گل مریم سپید
هر لحظه می چکد زمژگان نازکم
بر برگ دست های تو آن شبنم سپید
گویی فرشتگان خدا در کنار ما
با دست های کوچکش چنگ می زدند
در عطر عود و ناله اسپند و ابر دود
محراب را ز پاکی خود رنگ می زدند
پیشانی بلند تو در نور شمع ها
آرام و رام بود چو دریای روشنی
با ساق های نقره نشانش نشسته بود
در زیر پلکهای تو ، رویای روشنی
من تشنه صدای تو بودم که می سرود
در گوشم آن کلام خوش دلنواز را
چون کودکان که رفته ز خود گوش می کنند
افسانه های کهنه لبریز راز را
آنگه در آسمان نگاهت گشوده گشت
بال بلور قوس قزح هی رنگ رنگ
در سینه قلب روشن محراب می تپید
من شعله ور در آتش آن لحظه درنگ
گفتم خموش " آری " و همچون نیسم صبح
لرزان و بیقرار وزیدم به سوی تو
به چشات قسم که همیشه دوستت دارم ، اونقدر که همه به عشقم حسادت کنن .. آخه فقط من و توایم که می دونیم عشق ما پاک ِ پاکه .. عشق ما خیلی قشنگه مثل خودمون مگه نه ؟! .. من که می دونم من و تو همیشه با هم و متلق به همیم .. خود ِ تو اینو گفتی " کس فقط به اونی تعلق داره که خودش دوست داره حتی اگه در ظاهر اینجوری نباشه " .. من تو تا ابد همدیگر دوست داریم .. من مطمئنم تو داری حرفامو می شنوی ، لبخند می زنی و خوشحالی .. خدا به من مژده داده که تو رو بهم برمی گردونه " دل قوی دار سحر نزدیک است "
* یا حی یا قیوم یا حیاً لا یموت یا حیاً لا اله الا انت یا ذالجال والاکرام یا ارحم الراحمین *
پس به امید اون روز زیبا ، همه وجود ِ من
.. هیوایی ِ تو ..
وای عزیز دلم ..
الهی قربون اون چشای مهربونت برم ..
وای نازنینم ..
توروخدا چشاتو وا کن ..
ببین من اومدم ..
الهی فدات شم پاشو ..
حیف چشای قشنگ توه که بسته بمونه ..
وای عزیز دلم ، پاشو ..
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ..
چرا داری ازم می گیریش
آی خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ..
الهی دورت بگردم
پاشو ببین من اومدم ..
وای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ..
* براش دعا کنید اگه نمونه منم نمی مونم .. براش دعا کنید .. واییییییییییییییییییی
به یاد نگارنده ع ش ق
خداى عزیز ، آنجا هستى ؟!
آیا صدایم را مى شنوى ؟!
آیا به آن اهمیتى مى دهى ؟!
خداى عزیز، این ما هستیم !
کمتر از حد کمال ..
ما به آن چه به دست مى آوریم قانع ایم
و بیش از آن نمی خواهیم
ولى گاهی فراموش می کنیم که
براى چه ما را آفریدى
خداى عزیز ، اکنون زمان معهود فرا رسیده
اگر گوش مى کنى نشانه اى نشان بده
خداى عزیز ، به تمناى من گوش فرا دار
ما را با نیازمان تنها نگذار
خداى عزیز ، دستى بده
آیا این واقعاً همان چیزى است که تو طرح کردى؟
خداى عزیز ، به تو ایمان داریم
گرچه ما نا امیدت کرده ایم ، نا امیدمان نکن
امیدوارم و دعا مى کنم
ما را به روزى درخشان تر هدایت کنى
به بیرون از تاریکی
و راهمان را روشنی بخشى ، خداى عزیز
امیدوارم و دعا مى کنم
ما را به راهى بهتر هدایت کنى
عشق پاسخ است پس راهمان را روشنى بخش ،
خـــداى عزیــــــــز !
* ! .. heavenly father save me *
به یاد نگارنده ع ش ق
تو نیستی که ببینی ،
چگونه پیچیدست
طنین شعر نگاه تو در ترانه ی من .
تو نیستی که ببینی ،
چگونه می گردد
نسیم روح تو در باغ بی جوانه ی من .
چراغ ، آینه و دیوار بی تو غمگینند .
تو نیستی که ببینی ،
چگونه با دیوار ،
به مهربانی یک دوست
از تو می گویم .
تو نیستی که ببینی ،
چگونه از دیوار جواب می شنوم .
تو نیستی که ببینی ،
چگونه دور از تو ،
به روی هر چه در این خانه است
غبار سربی اندوه ، بال گستردست .
غروب های غریب ، در این رواق نیاز ،
پرنده ساکت و غمگین ، ستاره بیمارست .
دو چشم خسته من
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است .
تو نیستی که ببینی !
(فریدون مشیری )
* می خواستم یه مطلب واست بنویسم اما از بس گریه کردم نتونستم تمومش کنم . به محض تموم شدن برات می ذارم ، دوست دارم دقیق ، مهربون و با احساس باشه از همونایی که تو دوست داری . آخه می دونی این چند روزه عجیب ..