به یاد نگارنده ع ش ق
تو نیستی که ببینی ،
چگونه پیچیدست
طنین شعر نگاه تو در ترانه ی من .
تو نیستی که ببینی ،
چگونه می گردد
نسیم روح تو در باغ بی جوانه ی من .
چراغ ، آینه و دیوار بی تو غمگینند .
تو نیستی که ببینی ،
چگونه با دیوار ،
به مهربانی یک دوست
از تو می گویم .
تو نیستی که ببینی ،
چگونه از دیوار جواب می شنوم .
تو نیستی که ببینی ،
چگونه دور از تو ،
به روی هر چه در این خانه است
غبار سربی اندوه ، بال گستردست .
غروب های غریب ، در این رواق نیاز ،
پرنده ساکت و غمگین ، ستاره بیمارست .
دو چشم خسته من
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است .
تو نیستی که ببینی !
(فریدون مشیری )
* می خواستم یه مطلب واست بنویسم اما از بس گریه کردم نتونستم تمومش کنم . به محض تموم شدن برات می ذارم ، دوست دارم دقیق ، مهربون و با احساس باشه از همونایی که تو دوست داری . آخه می دونی این چند روزه عجیب ..
سلام دوست عزیز . خسته نباشی . من چطور می توانم قالبی مثل قالب وبلاگ شما داشته باشم ؟ واقعا که با حال و بی نظیر است . منتظر جواب هستم . لطفا .
سلام خیلی قشنگه
برای چی گریه می کنی گریه نکن برای چشات بده
با تبادل لینک چه طوری ؟؟
به من سر بزن