به یاد نگارنده ع ش ق 

                              

                    * چه کسی تو را از مهربان شدن با من مایوس می کند ؟! *
نظرات 2 + ارسال نظر
غریبه 1383/06/10 ساعت 05:58 ب.ظ http://soa.persianblog.com

وقتی که رفتی حس کردم که تنها می مانم
وقتی که رفتی فهمیدم که دلم از دستم رفت
وقتی که رفتی فهمیدم که سرم شانه نوازش گرش را از دست خواهد داد
وقتی که رفتی فهمیدم من هم رفتم
وقتی که برای آخریت بار از خم کوچه عبور کردی روحم من هم پر کشید
ولی به خودم امید دادم
به خودم وعده دادم که بر می گردی
ولی دلم چیزی را کم داشت که کاملا اونو حس کردم
خودم حس کردم که قصر آرزوهایم خراب شد
خودم حس کردم که دیگر کسی نمی تواند مثل او دوست داشته باشد
اری
واقعا دوست داشتنت بی ریا بود
بی ریا دوست داشت
بی ریا عاشق شد
بی ریا مهر ورزید و بی ریا هم رفت
درست مثل قاصدک
اری قاصدکم رفت و من هم هم تنها شدم
قاصدکم رفت و قصر آرزوهایم خراب شد
قاصدکم رفت و دلم به انتظار برگشت او ماند تا مرد
به راستی بعد تو چه باید می کردم
من هم مردم دلم هم به همراه تو مرد
نمی خواست کسی را دیگر مثل تو دوست بدارد
وقتیک هرفتی نمیدانم چرا دلم هم رفت
وقتی که رفتی نمی دانم چرا دستانم دیگر توان نوشتن کلمات شاد را نداشت
وقتی که رفتی بارها با چشمانم جنگیدم
که چرا باز هم توان دیدن را دارند
بارها با خودم جنگیدم که چرا من مانده ام
بارها با دستانم جنگیدم که چرا هنوز توان نوشتن را دارند
از وقتی که رفتی بارها دفتر شعرم با قطرات اشکم مزین می شد
از وقتی که رفتی دیگر توانم نوشتن را هم نداشتم
مگر اینکه دلم واقعا هوای تو را می کرد
تنها آن زمان بود که می نوشتم آن هم فقط برای تو
از وقتی که رفتی دیگر چشمانم نتونست غیر از تو رویاهاش تو رو ببینه
از وقتی که رفتی دلم معبد و معبودش را از دست داد
مدام بهانه تو رو می گرفت
به او می گفتم که رفته، برای همیشه از پیشم رفته
ولی ساده دل قبول نمی کرد

آسمان 1383/06/10 ساعت 07:19 ب.ظ

نازنینم عکست رو ندیدم.......ولی میدونم که دلتنگی هنوز.امیدوارم دلتنگیای تو مثل من همیشگی نباشه و یه روزی تموم بشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد