به یاد نگارنده ع ش ق

                                  

در دل من ،
یک دانه پنجره هر شب ، 
در فراق نگاهی از کوچه می گرید ..

* هیچ وقت نتونستی احساس واقعیمو به خودت بفهمی .. همیشه دور وایسادی ، اونقدر دور که .. هیچ وقت معنای اشکامو نفهمیدی ، هیچ وقت .. فقط گفتی من وقت زیادی ندارم ، من گرفتارم ، منو درک کن اما خودت هیچ کدوم از این کارها رو نکردی ، هیچ کدوم .. حتما بازم دارم بی انصاف شدم ،‌ باز دارم بی حوصله شدم .. تا می گفتم .. سکوت جواب حرفام بود .. تو اونقدر به احساس بقیه اهمیت دادی که احساس من برات یه چیز عادی شد .. اشتباه نکن ، منتی از من بر سر تو نیست ، نه .. گناه از من بود که فکر می کردم با مهربونی و سادگیم می تونم همه دنیا رو فتح کنم ولی هیچ فکر نمی کردم که محبتم واسه همه عادت بشه .. فکر می کردم اگه واسه کوچکترین کار اسم بقیه روی زبونم باشه نه اسم خودم دنیا پر از عشق میشه اما اشتباه می کردم .. اشتباه می کردم ، خدا ..

* باور نمی کنم این همه غربیگیت را ، باور نمی کنم .. بگو ماه دورغ می گوید .. بگو این رنگ چشمان تو نیست که نا آشناست .. تو را به فاصله هامان قسم ، بگو .. سکوت را بشکن .. بگو تو هنوز با منی .. بگو اشک من دورغ نیست .. بگو دیگر .. !  

* من از این خونه ای که توش بویی از تو نیاد متنفرم .. بهم بگو چی کار کردم که مستحق این عذابم .. گناهم چی بود .. من که به جز محبت کار دیگه ای نکردم ، پس چرا این کارو باهام می کنی .. فقط بگو چـــــــــــــــــــــــرا ؟!  

* دل من ، دارد می میرد ! چالش کنید ، نمی خواهمش .. بیچاره دل مهربان من !
نظرات 1 + ارسال نظر
عشق الکی 1383/06/10 ساعت 03:27 ب.ظ http://vosogh.blogsky.com

سلام
چقدر ناراحت کننده پیش من هم بیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد