گرمای عشق تو تنها پناهگاه در زمستان تنهایی بود.عشقی که آغازش تو بودی
و پایانش تو ... من با تمام وجودم دوستت دارم.از اولین روزی که در مسیر رسیدن
به تو قدم نهادم، ذره ای سستی به خود راه ندادم . هر روز مصمم تر از روز قبل
گام برداشتم و اینک از تو یاری می خواهم ...
بخاطر لحظه هایی که با هم داشتیم ( چقدر دلم واسه اون روزا تنگ شده) ...
بخاطر شبهایی که به یادت گریستم ...
بخاطرخوابهایی که از آمدنت شیرین شد ...
بخاطر قاصدکهایی که با هزاران امید به سویت فرستادم ...
بخاطر قطره های اشکی که نوشته هایم را مرطوب ساخت ...
بخاطر این عشق که پناه هردوی ما است ...
بگذار در خوشی و ناخوشی همدل و همراهت باشم، من به همه چیز راضیم ...
به یاد نگارنده ع ش ق
دوستای خوب و مهربونم سلام
اول از همه عید همتون مبارک باشه مخصوصا عید مهربون خودم که خیلی دلم
واسش تنگ شده... مهربون من عیدت مبارک اومدم امروز یه عیدی بدم بهت..
یه نوشته دیگه که امیدارم خوشت بیاد.مراقب خودت باش و بدون که من همیشه
به یادتم و واست دعا میکنم تازه مهمتر از همه اینکه خیـــلی دوســـــتت دارم
و این عیدی تو :
مهربون من قبل از این که تو بیای یه شاخه یخ زده بر درخت زمستون بودم. همه آرزوم
جدایی از زمستون بود و پیوستن به بهار.تا اینکه تو اومدی ساده و بی ریا، پاک ومعصوم
گرمای عشقت همه یخ های تنمو آب کرد و ازش دریا ساخت . حالا دیگه من اون شاخه
سرد و بی روح نبودم.... من یه شاخه جوون بودم که از دستای مهربون تو غمامو هرس
کرده بود و کود شادی رو به ریشه ام هدیه کرده بود....... تو خون زندگی رو در آوندهای
مرده من به جریان انداختی....زندگی واسه من آغاز شد...ناجی من شدی؛
ای همه هستی من، میخوام بدونی بدون تو بازم میشم همون شاخه یخ بسته
زمستونی که سرخی دل کوچکشو سفیدی برفای زمستون پاک کردن . بدون تو
بازم همون زندونی زوزه های باد میشم. پس نذار دلی با بزرگی دل تو خودشو
بزرگ حس کرده و با شعله های مهربونی توی قلبت گرمای یه عشق رو حس
کرده، برگاش بوی پاییز بده....نذار دستای نامهربون آدم برفی زمستونی قلب
کوچیک جوونه بهاری رو برای همیشه یخی کنه می دونی که قلب یخی تا ابد
زنده نمیشه....
من از پشت شبهای بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزوهای دور و دراز
من از خواب چشمان نم آمدم
تو تعبیر رؤیای نادیده ای
تو نوری که بر سایه تابیده ای
تو یک آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاک تردید باریده ای
تو یک خانه در کوچه زندگی
تو یک کوچه در شهر آزادگی
تو یک شهر در سرزمین حضور
تویی راز بودن به این سادگی
مرا با نگاهت به رؤیا ببر
مرا تا تماشای فردا ببر
دلم قطره ای بی طپش در سراب
مرا تا تکاپوی دریا ببر
گلروی تو
به یاد نگارنده ع ش ق
(تقدیم به او که نفسهایم به عشق او می آید و می رود...)
برای خواب معصومانه عشق کمک کن بستری از گل بسازیم
برای کوچ شب هنگام وحشت کمک کن با تن هم پل بسازیم
کمک کن سایبونی از ترانه برای خواب ابریشم بسازیم
کمک کن با کلام عاشقانه برای زخم شب مرهم بسازیم
بذار قسمت کنیم تنهاییمونو میون سفره شب تو با من
بذار بین من و تو دستای ما پلی باشه واسه از خود گذشتن
تورو میشناسم ای سردر گریبون غربیگی نکن با هق هق من
تن شکسته تو بسپار به دسته نوازشهای قلب عاشق من
کمک کن جاده های مه گرفته منه مسافرو از تو نگیرن
کمک کن از مسافرهای عاشق سراغ مهربونی روبگیریم
کمک کن تا برای هم بمونیم، کمک کن تا برای هم بمیریم
گلروی تو
کسی می دونه چرا ستاره واسه پنجره گلک اینا زود به زود دلتنگ نمیشه؟؟ تو میدونی؟؟
......ما زیاران چشم یاری داشتیم......
........................................... من تنــــها ماندم بی ستاره