ترنم عشق......

به یاد نگارنده ع ش ق
واژه های اشک

ای همهمه دلتنگی هایم!
بغض چشمانم
به ترمه ناز نگاهت نشسته است....
دل دل کردن این همه واژه
در عرش رویاهایم
و برای دلخوشی شعرهایم است
تو که با مرام خیس گونه هایم آشنایی
و برای زل زدن به آبی ترین مامن خاطرات
غریبگی نمی کنی؟!
من باز هم اشکهایم را
برای شمارش واژه های شعرم
کم می آورم!!!!
دوستی
تا سقف دوستی با تو بودم
با تن پوشی از وفا
همراه با چتری از جنس صداقت
و سلاحی که مهربانی را در خاطرت شلیک میکرد
اما اکنون پشت پنجره ای هزاران فرسنگ دور از تو  
الفبای عشق و دوستی را برایت
ترانه میکنم
تنها به یاد عاشقانه های از دست رفته و گردگیری احساسات یا شاید هم خاطرات......
 

واسه دل عاشق خودم و تو که این روزا هیچ جوری آروم بشو نیست.....

به یاد نگارنده ع ش ق
این روزا خیلی احساس پوچی می کنم احساس میکنم شدم یه نی تو خالی. از صبح تا شب کارم شده زل زدن به عکاسمون و با اونا حرف زدن با اضافه اشک ریختن پنهونی.همش میگم خدایا میشه برگرده؟؟ خدایا میشه یه روز بیاد که بگه دیدی من برگشتم گلروی من،دیدی دلم بهم دروغ نگفته بود،دیدی....................... توی دلم امید برگشتنت جون میگیره دلم بهم میگه که میای اما عقلم مثل همیشه پاشو کرده توی یه کفش و میگه بازم دلت شد سکاندار؟ بابا یه خورده عاقل باش اما نمیدونه که آدم عاشق که منطق سرش نمیشه(یادته این حرفو خودت گفتی بهم) بخدا خودم هم موندم نمیدونم حرف دلمو گوش کنم یا به عقلم بگم تو فرمانروایی کن؟؟؟؟اما بخدا دارم داغون میشم هیچکی نمی دونه هیچکی باورت میشه از گلروت فقط یه اسم مونده  گلرویی که با شلوغ کاریهاش یه محله رو بهم می ریخت همون گلروی شادی که سردسته بچه ها میشد واسه شلوغ کاری اونی که شاد تر از خودشو نمی شناخت حالا شده یه آدم گوشه گیر که با خودش هم نمیتونه بسازه. این روزا تا دو یه بار گریه نکنه آروم نمیشه یادته بهم گفتی بهت قول میدم که زود فراموشم کنی پس چی شد چرا فراموشم نشد ؟ پس چرا هنوزم عاشقانه دوستت دارم ؟؟؟؟؟؟؟یادت میاد بهم میگفتی حسودیت میشه به کسی که می خواد بیاد جا تو توی قلبم بگیره میگفتی خیلی سخت به این موقعیت رسیدی پس کجایی که ببینی که به هیچکی اجازه ندادم تو خلوت تنهاییام پا بذاره؟ پس چرا حالا که میخوام ببینی به قولم وفادار موندم تنهام گذاشتی؟؟؟؟؟؟ مگه نمی خواستی منو عاشق کنی حالا که به خواستت رسیدی منو تنها گذاشتی رفیق نیمه راه؟؟؟؟ مگه نمیگفتی در برابرم مسئولی من تو رو اهلی کردم این بود رسم مسئولیت پذیری؟؟ این بود رسم عاشق نوازی؟؟؟؟ خداحافظی آخر( یه مکث مرگ بار بعدش خداحافظ گفتنت و بعد از اون هم ترک خوردن قلب شیشه ای من ...بارون اشک..... هق هق و آّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّه)ّ یادت میاد؟ بغض من هنوز یادته؟ طنین صدام که می خواستی تصاحبش کنی به خاطرت مونده؟؟؟ دیگه نمی تونم ادامه بدم منو ببخش
این شعرو تو برام زمزمه کردی حالا من میخوام اینو به دل خودم که صاحبش تویی هدیه کنم
کاش میشد بهت بگم از دنیا هیچی نمی خوام جز تو
اگه دستام خالی باشه
اگه باشم عاشق تو
غیر دل چیزی ندارم
که بدونم لایق تو
دلمو از مال دنیا به تو هدیه داده بودم
با تموم بی پناهی به تو تکیه داده بودم
هر بلایی سرم اومد
همه زجری که کشیدم
همه رو به جون خریدم
ولی از تو نبریدم
هر جا بودم با تو بودم هر جا رفتم تو رو دیدم
تو سبک شدن تو رویا همه جا به تو رسیدم
بدون اینو که دل من
شده جادو به طلسمت
یکی هست اینور دنیا
که به یادش مونده اسمت  

چشمهای تو

من تکالیف زندگی ام را
در دفتر چشمهای تو نوشتم
کاش استادی می توانست بخواند
خطوط مبهم چشمهای تو را

غبار پشت شیشه میگه رفتی ولی هنوز دلم باور نداره!!!!!!!

به یاد نگارنده ع ش ق
به روی گونه تابیدی و رفتی،مرا با عشق سنجیدی و رفتی
تمام هستی ام نیلوفری بود،تو هستیم را چیدی و رفتی
کنار انتظارت تا سحر گاه شبی همپای پیچکها نشستم
 تو از راه آمدی با ناز و آن وقت تمنای مرا دیدی و رفتی
 شبی از عشق تو با پونه گفتم دل او هم برای قصه ام سوخت
غم انگیزست،تو شیداییم را به چشم خویش فهمیدی و رفتی
 چه باید کرد این هم سرنوشتیست من دل رابه چشمت هدیه کردم
 سر راهت که می رفتی تو آن را به یک پروانه بخشیدی و رفتی
 صدایت کردم از ژرفای یک یاس،به لحن آب نمناک باران
 نمی دانم شنیدی برنگشتی و یا این بار هم نشنیدی و رفتی
 نسیم از جاده های دور آمد نگاهش کردم و چیزی به من گفت
تو هم در انتظار یک بهانه از این رفتار من رنجیدی و رفتی
عجب دریای غمناکیست این عشق ببین با سرنوشت من چه ها کرد
 تو هم این رنجش خاکستری را میان یاد پیچیدی و رفتی
تمام غصه هایم مقل باران فضای خاطرم راشستشو داد
 و تو به احترام این تلاطم فقط یک لحظه باریدی و رفتی
دلم پرسید از پروانهک شب چرا عاشق شدی در عجیبیست
 و یادم هست تو یک بار این را  ز یک دیوانه پرسیدی و رفتی
تو را به جان گل سوگند دادم فقط یک شب نیازم را ببینی
ولی در پاسخ این خواهش من تو مثل غنچه خندیدی و رفتی
دلم گلدان شب بو های رویاست،پر است از اطلسی های نگاهت
 تو مثل یک گل سرخ وفادار کنار خانه روییدی و رفتی
تمام بغض هایم مثل یک رنج شکست و قصه ام در کوچه پیچید
 ولی تو از صدای این شکستن به جای غصه ترسیدی و رفتی
 غروب کوچه های بی قراری حضور روشنی را از تو می خواست
 تو یک آن آمدی این روشنی را بروی کوچه پاشیدی و رفتی
کنار من نشستی تا سپیده و پرستش را نجوا کردی
 و من می دانم آن شب تا سحرگاه نگارن راپرستیدی و رفتی
نمی دانم چه می گویند گل ها خدا می داند و نیلوفر و عشق
به من گفتند گل ها تا همیشه تو از این شهر کوچیدی و رفتی
جنون در امتداد کوچه عشق  مرا تا آسمان با خودش برد
و تو در آخرین بن بست این راه،مرا دیوانه نامیدی و رفتی
هوای آسمان دیده ابریست پر از تنهایی نمناک هجرت
تو تا بیراهه های بی قراری دل من را کشانیدی و رفتی
پریشان کردی و شیدا نمودی تمام جاده های شعر من را
  رها کردی،شکستی،خرد گشتم تو پایان مرا دیدی
و رفتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
اما هنوز هم پروازت را از آسمان زندگیم باور ندارم

من تو را چشم در راهم....

به یاد نگارنده ع ش ق
شب، اومد باز دوباره
زمستون، یه عمر موندگاره
تن سردم دیگه طاقت نداره
اگه یارم بیاد اون روز بهاره
 کاشکی یه روز دوباره
توی قلبم گل آشتی بکاره
ستاره آی ستاره بگو یارم کجایه
بازم آفتاب غروب کرد دو چشمونم به رایه 
 اگه برگرده خونه رو موهاش میچینم یاس و پونه
 اروم اروم می گیرم روی شونه اش
می پاشم اشک شوقو روی گونه اش
 می سازم از صدای اشک و بوسه
لالایی واسه خواب شبونه اش
  کاشکی یه روز دوباره
تو قلبم گل اشتی بکاره
ستاره آی ستاره بگو یارم کجایه
بازم آفتاب غروب کرد دو چشمونم به رایه

دلم فقط تو رو میخواد!!!!!!!!!!!

به یاد نگارنده ع ش ق
امشب دلم خیلی گرفته، میدونی چقدر؟؟ از ته تهای زمین تا آخرای آسمون یا شایدم خیلی زیادتر از اون.بازم آسمون چشمام هوس بارون کرده اون هم چه بارونی سیلا آسا .کاش الان پیشم بودی....کاش میشد سرمو رو شونه هات بذارم و بگم چقدر دوستت دارم و دلم واست تنگ شده......آخه من فقط تو رو میخوام، فقط شونه هاتو میخوام ،فقط دستاتو میخوام مگه اینا خواسته های زیادیه؟؟؟ آره زیادن؟؟؟؟ مگه نمی گفتی گلروی من تو چقدر قانعی پس چی شد هان؟؟ چرا خدا اینارو هم بهم نداد؟؟؟؟؟ کاش می تونستم همه حرفامو بهت بگم ولی نمی تونم همه حرفا که آخه گفتنی نیست!!!دلم میخواست امشب بارون میومد. میدونی چرا؟ چون هم تو عاشق بارونی هم چشای بهونه گیر من هوس کردن با صدای بارون هم آواز شن.ببخش مهربونم دیگه به هق هق افتادم دیگه نمیتونم بنویسم بخدا نمیشه هر کاری میکنم نمیشه که نمیشه که نمیشه............. 
می خوام تو رو با خودم ببرم
 سرد و تنهام انگار هیچوقت گرم نمیشم !
از تو دور و ازخودم جـــــدا هستم.
انگار یه سایه متحرکم توی هجوم باد تقدیر !!!
دستتو به من بده،ای امید!!! ای بهونــه!!! ای رویــــــــا!!!
که می خوام تو روبه شهر خودم ببرم
به اونجایی که نه من توش تنها باشم، نه تو اونقدر سرد و بیروح
به سرزمین شقایقای قرمز و عاشق 
به سرزمین شاپرکای شاد و خندون
به سرزمین اقاقیای بنفش وسرزنده
به سرزمین قاصدکای سفید و رقصنده
اونجایی که فقط
من باشم و تــــــــــــو هیچکس دیگه نباشه
من با تو
از همه بیزارم،از همه بدم میاد،از همه متنفرم
دستتو به من بده، بذار حست کنم...... بذار لمست کنم
بذار با تو بمونم .....بذار با تو بمیرم

حسی به بزرگی یه تنهایی غمبار.....

به یاد نگارنده ع ش ق
یه شب از پشت یه تنهایی بارونی و نمناک؛
 تو رو با لهجه گلای نیلوفر صدا کردم.
تموم اون شبو برای پرطراوت موندن باغ سبز آرزوهات دعا کردم.
و به دنبال اون بعد از یه چرخ نقره ای توی کوچه های رنگی احساس
تو رو از بین اون گلایی که توی تنهاییهام جوونه زده بود؛ با حسرت جدا کردم
نمی دونم چرا رفتی!!شاید من خطا کردم
و تو بی اون که به فکر غربت چشای من باشی
نمی دونم کجا؛ برای چند وقت و یا حتی واسه چی رفتی
 اما اینا رو میدونم و مطمئنم که بعد از رفتن تو
حریم چشام به روی اشکی شبیه به غروب مظلومانه خورشید وا شد
بعد از رفتن تو بارون چه معصومانه و بی پروا بارش کرد
 بعد از رفتن تو یه دل از جنس دریا ترک برداشت
 بعد از رفتنت تمومی نوازشهای عاشقونه دنیا توی یه غم خاکستری ماسید
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره اتاق خاطراتم دونشو با مهربونی و صداقت بر می داشت
تموم بالاش پر از اندوه غربت شد
 بعد از رفتن تو آسمون چشام خیس از بارون اشک و احساس شد
و بعد از رفتن تو انگار کسی حس کرد که من بی تو تموم هستیم رو به باد بخشیدم
کسی حس کرد که من بی تو هزارون هزار بار توی هر لحظه مردم
 بعد از رفتن تو دریای اشک و آرزوهام چه غریبانه بغض کرد
اما هنوزم آشفته چشای زیباتم
پس تو رو به همان خدایی که عشق رو توی دلامون نقاشی کرد قسم
برگرد....برگرد....برگرد

نمی دونم سرنوشت انتظارم چی میشه
 بعد از این همه طوفان وهم و تردید
اما در حالتی بین اشک..حسرت..تردید
همراه با انتظاری که ممکنه سرد و بی پاسخ بمونه
 در اوج پائیزی ترین شکل ویرونی یه دل تنهای تنها
میون غصه ای که از جنس بغض کوچیک یه ابره
واسه شادی و خوشبختی باغ پر طراوت آرزوهات دعا می کنم.