حالا ،
از پس همین عینک ،
به زندگی نگاه می کنم .
در پس همین عینک ، 
چشم به راه تو می مانم .
در پس همین عینک می گریم و روزی ،
در پس همین عینک خواهم مُرد .
آی قاریان خاموش گریه های من !
دیگر از دوری دستهای و ستاره ها زاری نکنید .
من در تب و تاب این ترانه های تنهایی ،
به جای تمام شما گریه کرده ام .

                                

کاش نامه را
به خط گریه می نوشتم ،‌ ری را !
ری را ! ری را ! ری را !
تنها تکرار نام توست که می گویدم
دیدگانم مادران بارانند .

" کی اشکاتو پاک می کنه شبا که .. شونه ی کی مرهم هق هقت .. برگ ریزوانای پاییز کی چشم برات .. تا خنده روی لبات بیاد .. کی از سرود باران .. نکنه ستاره ای بیاد .. یاد تو رو .. " دردناک ترین آهنگی بود که بعد از رفتنت .. دعا کن بازم خدا بهم صبر بده تا تحمل کنم و آروم آروم با سکوت کنار بیام .. دعا کن اگه می خوام بارونی باشم اینجا و در حضور عاشقانه هام باشه . می دونستی اینجا اونقدر مقدسه که .. بوی تو ، بوی یه دختر عاشق و تنها ، بوی پاییز و مهم تر این که همه جاش بوی دلتنگی می ده . راستی وقتی می گی زندگیت .. خیلی داغون می شم . تو رو به خدا امیدوار باش . اگه تو سختی می بینی ، من خیلی بیشتر عذاب .. اما فقط به خاطر تو ، به خاطر امید دادن به تو ، به خاطر برگردوندن سلامتی و خنده ، به تو اینجام . من هر شب به عشق تو می آم که واسه ی تو بنویسم تا احساس تنهایی و غصه نکنی . می نویسم چون نمی خوام فکر کنی اگه نیستی دیگه دوستت ندارم . هنوز هم به خاطر تعصبی که روی من .. حاضر نیستم هیچ پسر دیگه ای رو .. چون دوستت دارم ، خیلی بیشتر از یه آدمی که یاد گرفته فقط دوست داشته باشه . بابای بارون عزیز من ، تو به من بزرگ شدن رو یاد دادی و ازم یه آدم دیگه ساختی و من به پاس همین محبت ، امیدوارترین عاشقانه ها رو برات هدیه می آرم تا شاد و خوشحالت کنم . حالا هم دوست دارم لبخند بزنی و همه ی غصه هاتو به زباله دونی کنار میز کامپیوترت بندازی و از نو شروع کنی . اصلا بیا با هم شروع کنیم .. یک ، دو ، سه .. شروع ..

از این طرف بیایید ،
این طرف که روشن تر از روز تبسم است .
همه چیز درست خواهد شد . 
رستگار خواهیم شد .
ما اولاد آذرباد و کلمه و انار و بارانیم .
ما خودمان کلمه ایم .
کلمات یادم داده اند از برای ماست این همه سکوت ..
من برای شما سلامتی آرزو می کنم .
من برای شماست که زنده ام هنوز .
می دانم که خواسته خواهد شد
پایداری ، آسایش ، عشق ،
ستاره ،لبخند و هر چه را که شما ... !
بخواه خواسته خواهد شد .
بخواه این دعای من است که
اتفاق خوب ِ قشنگی در راه ست .
بگو بشود ، شده است ، ‌می شود .
چنین که هست ، چنان که پیش خواهد آمد .  

                                  

از یاد نبر که از یاد نبردمت .
از یاد نبر که تمامی این سال ها ،
گوشی را برداشتم و به جای صدای تو ،
صدای همسایه ای ،‌ دوستی  ،
دشمنی را شنیده ام .
از یاد نبر که همیشه ،
بعد از شنیدن آهنگ " جان مریم "
در اتاق من ،‌ باران بارید .
از یاد نبر که با تمام این احوال
همیشه اشتیاق تکرار ترانه ها با من بود .
همیشه حنجره ی من ، هواخواه خواندن آواز آرزوها بود .
همیشه این چشم بی قرار ..

* سلام بابای بارون ..
حالت چطوره ، آقا ! دلم برات تنگ شده بود خیلی تا اینکه دیشب .. اومدم بگم نازنین هنوزم دو .. هنوزم دلم .. منو می بخشی ؟! خیلی خودخواهم که اینجوری می رنجونمت . من که به عشق تو ،‌ هر شب می نویسم و .. چرا بهت گفتم .. بعد از اینکه رفتی ،‌ کلی .. واست دعا کردم و به خدا گفتم " هیچ وقت نمی تونم انکار کنم که توی زندگیم عزیزترین آدم اون بوده پس همیشه حفظش کن از اتفاق های بد و سلامتیش رو بهش برگردن . دوست ندارم عذاب بکشه چون به محض اینکه برنجه از خودم متنفر می شم مثل الان که .. " این پست و همه ی پست های اینجا فقط مال تواه . چون این خونه ، خونه ی عشق ماست حتی اگه .. به جان بابا که تمام زندگیمه من هیچ وقت از تو دلگیر نشدم و برات بد نخواستم . من تو رو بخشیدم همون روز که می خواستی بری واسه ی همیشه . تنها دعام هم خوشبختی تو بوده که غصه نخوری و .. پس بدون اگه حالا پیشت نیستم ، دورا دور واست بهترین ها رو از خدا می خوام .خوشحالم که می آیی اینجا و .. نظرات هم به خاطر تو برنداشتم گفتم شاید یه روز .. خیلی مراقب خودت باش . همیشه شاد و بی غصه باشی ، عزیز دل من . خدا نگهدار بابای بارون .

                      

ــ ری را ! ــ
همگان به جست و جوی خانه می گردند ،
من کوچه ی خلوتی می خواهم ،
بی انتها برای رفتن ،
بی واژه سرودن و یادهای سالی غریب که
از درخت گفتن ،‌ هزار بوسه ی پاسخ می طلبید .

* موزیک رو که زیاد کردم داشت می خوند " شب شد و باز هوای تو .. بیرون نمی ره از سرم .. نمی دونم به کی بگم .. طفلی دلم .. نمی دونستم که سرت .. " صداش رو بردم روی پیچه ی ماکزیما ، شیشه ها بالا وُ صندلی ها رو هم که تا ته خوابونده بودم با سرعتی در حد سی یا چهل . اهمیت ندادم کی داره بوق می زنه وُ ‌کی داره با نگاه چپ چپش برام شاخ و شونه می کشه . از موسیقی ، از خاطره هام ، از خودم ، از تو و‌ از حرص خوردن آدما لذت بردم وُ بعد از چندین ساعت به خونه برگشتم .