به یاد نگارنده ع ش ق 

                             

ای !
ای مثه من تک و تنها
دستامو بگیر که
عمر رفت ؛ 
همه چی تویی ،
زمین و آسمون هیچ ..

سلام یگانه بی بهونه من  ..

می دونی که خیلی وقته برات نامه ننوشتم و باهات درد و دل نکردم ! انگاری همه چیز از یادمون رفته . فراموش کردیم ماهمون هر شب منتظره تا نیم ساعت نگاش کنیم و اون از چشمامون راز دلمون رو بخوونه . دیگه از شقایقامون سراغی نمی گیریم و با نرگسای باغچمون گل و پوچ بازی نمی کنیم . خیلی وقته که ماشینی شدیم و لطافت زندگی رو به باد کرایه دادیم تا با خودش به کویرای دور دور ببره . تلخ و عبوث شدیم و بی توجه . قاصدکمون رو توی غصه ها جا گذاشتیم و وقت خنده خبری از دل پر دردش نگرفتیم . می دونی مهربونم ، دل من همیشه واسه چیزای خوب و غیر قابل باور تنگ میشه و ناچار به سکوت میشم انگار از بچگی بهمون یاد دادن که سر دلمون رو یه قفل گنده بزنیم که مبادا آرزوامون حس ورجه وورجه کردنشون گل کنه و بپرن روی زبونامون .. میگن اگه بگی چی توی دلت می گذره یه بر چسب دیوونگی به پیشونی مبارک می چسبونن و بدین ترتیب مضحکه دست عام و خاص میشی ، عجب ! کاشکی یه روزی بیاد که حرفای ناممکن هم مثل ممکن ها ، توسط حواس پنج گانه ،‌ قابل لمس باشه . دوست دارم اگه یه روزی گفتم می خواهم یه سبد ستاره برای شبای اتاقت بچینم ، دور و بریام با موهای سیخ شده از تعجب ، برام قر و قمیش نیان .. دلم می خواد خیلی راحت بگم  " تشک ابر رو از آسمون برای تو قرض می گیرم " و هیچ آدمی پیدا نشه که دستم بندازه .. مطمئن ام اون روز فقط شقایقا رو برای تولدت دعوت می کنم و یه مشت صدفای وحشی ، به موهات آویزون می کنم .. راستی تا یادم نرفته ! دیشب دریا بهت خیلی سلام رسوند و پیغام داد همین روزا بخاطر سلامتی تو ، نیلی های آبیشو بیشتر می کنه تا مثل تو آبی  ِ آبی باشه .. عجبی شبی بود ، دیشب ! آسمون بیابون غرق در خواب به ماه حسادت می کرد و من غش غش به تمامی بچه بازیاشون خندیدم . سایه ماه ،‌ برای تموم درختچه های کوچیک دشت ، مادرانه لالایی میخوند و گیساشونو نوازش می کرد . من هم کلی از تو و دلتنگیام واسه تو ، برای ماه گفتم و باهاش راز و نیاز کردم .. توی این همه پاکی و سادگی ، جای خالی  ِ تو بود که غمو توی صورت تک تک ستاره ها نشونده بود ،‌ انگار تنها من نبودم که بی قرار حضور شاد و مهربون تو بودم . البته می دونم تو دیشب هم ، مثل همیشه ، با من بودی و به همه چیز لبخند می زدی .. وقتی خواستم بخوابم می دونستم به خوابم میایی و اومدی تا تنها نباشم .. توی خواب هم از من ، در مقابل بی اعتنایی های همه دفاع می کردی و می گفتی من .. هنوزم وقتی یاد می یاد اشک توی چشمام جمع میشه .. کاش بدونی چقدر به حضور تو احتیاج دارم . دوست دارم بلند بلند فریاد بزنم خوشبختی من با ورود تو  کامل شد و من به هیچ چیزی جز داشتن تو نیازی ندارم . من با حضور تو به سعادت ابدی رسیدم .. کاش می شد فریاد زد ، کاش !

گریه مون هیچ !
خنده مون هیچ ! 
باخته و برنده مون هیچ ! 
تنها آغوش تو مونده ،
غیر از اون هیچ !

به یاد نگارنده ع ش ق

روزه ی عشق را ،
با بوسه ای شیرین از تو ،
افطار خواهم کرد و
به شکرانه ی گونه هایی شرمگین
در سحرگاه وصال ،
لحظه سرخ اذان یگانگی
به پاکی و سادگی عاشقانه هامان ،
نماز خواهم برد ..

* رشک می برم
به هوایی که تو را جانی تازه می بخشد 
و به آسمانی که بی دریغ ،
از گزندی تازه ، در امانت می دارد ..

به یاد نگارنده ع ش ق

یک بار خواب دیدن ِ تو
به تمام عمر می ارزد ؛ 
پس نگو ،
نگو که رویای دور از دسترس
خوش نیست ، قبول ندارم !
گر چه به ظاهر جسم خسته است
اما دل دریایست ،
تاب و توانش بیش از اینهاست
دوستت دارم
و توان آن هر چه باشد ، باشد
دوست خواهم داشت ؛
بیشتر از دیروز 
باکی ندارم از هیچ کس و هر کس
که تو را دارم ،‌ عزیـــــــــــــز !

به یاد نگارنده ع ش ق

وقتی که نگاهم ،
به نگاهت خیره میشه
دوست دارم زمان بایسته ،
واسه ی همیشه ..
چشمامون ببندیم و
بریم تا ته رویا ،
اونجایی که هیچ وقت 
گلی ،‌ پژمرده نمیشه
هر چی غم داری
از دل ِ نازکت بگیرم
اگه اشک از چشات
جاری بشه ، ‌برات بمیرم !
یاد تو و عشق تو باشه
ورد زبونم ، مهربونم ..
آرزو بی تو ، محاله !
لحظه ها بی تو ، سواله ! 
بی تو مقصد ، خیلی دوره .. 
راه عشقم ، بی عبوره !
من نمی خوام
توی خیالم ،
بگمت عاشقت هستم 
دوست دارم که ،
راستی راستی 
حس کنم تو رو توی دستم
( ر.صادقی )

* دوست ندارم هیچ کس به غیر از تو رو ، توی این کلمات و احساسات زیبا سهیم کنم ، این دنیا و هر چی در اون هست مال من و تو تنهاست پس ازم نخواه گیرایی این عشق بقیه رو به داشتن این عواطف مُحِق کنه ..

به یاد نگارنده ع ش ق 

                                

الان اولین باریه که دلم می خواد به جای این خونه یه جای خلوت تر و دنج تر ،‌ حرفای دلمو می زدم . مدتیه با این کلبه کوچیک پرخاطره غریبگی می کنم . آرامش و امنیت که از بین بره دیگه نمی شه اون راحتی سابق رو دنبال کرد ، حتی اگه تمامی آیتم های قبلی باز هم برگرده و همه چیز مثل روز اولش بشه . نمی دونم تا حالا چند دفعه در زندگی احساس بیهودگی کردی یا تا چند بار بودنت رو بی دلیل ترین کار دونستی ، حتی نمی دونم این احساس های متفاوت و 
نه چندان جالب رو دیدی یا نه اما من مطمئنم یه زمانی بیش از اون حدی که باید این وقایع یا بهتره بگم شرایط بد رو تجربه کردم . امشب برای اولین بار موقع صحبت با تو ،‌ یه بغض خفه کننده داشت گلومو وحشتناک می سوزوند . شاید اگه تو هم در موقعیتی مشابه وضعیت روحی بد من بودی اینقدر با قاطعیت نمی گفتی " دیگه هیچ وقت این کار رو نکن " البته مطمئن باش من نه حالا و نه هیچ وقت دیگه همچین کاری رو تکرار نمی کنم ،‌ ولی ای کاش ..

کفر گفتم ،
همه‌ جا فریاد کشیدم:
خدا نیست !
و خدا ،
از قعر مغاکی داغ
زنی آفرید
آن سان که به تماشای‌اش
حتی کوه
رنگ پریده می‌لرزید.
و خدا گفت :
عاشق ‌اش خواهی بود.
و مردی خسته
در پرتگاه زیر آسمان
دگر باره وحشی فرو مُرد . 

( مایاکوفسکی )

به یاد نگارنده ع ش ق

                      

به گذشته بر می گردم
به سراغ خاطراتم
تازه میشم از دوباره
از تو داغه خاطراتم
به تو می رسم همیشه
در نهایت رسیدن
هر کجا باشی و باشم
به تو بر می گردم از من

نازنین ترین من ، سلام !
حالت چطوره ؟ خوبی ؟ وای اگه بدونی چقدر دلم برات تنگ شده ! تنها خوشحالیم اینه که تو هر روز حرفای دل منو می خونی .. باور کن فقط همیناست که من رو سرپا نگه داشته ..

از لحظه های ملتهبم
همچون نوردبانی خجالتی
و لرزان ،
دو تا یکی بالا می روم
شاید که مرا به تو برساند ..

کاش می شد همین حالا پیش تو باشم یا این روزای دوری و انتظار زود می گذشت و ما بدون هیچ دغدغه ای می تونستیم .. خیلی وقتا با خودم فکر می کنم عشقمون از کجا شروع شد ، چه جوری ادامه پیدا کرد و آخرش قراره چی بشه. به نظر تو عشق پایانی داره یا اصلا بهای عشق چی می تونه باشه ! امروز توی دانشگاه داشتم به خودم می گفتم ما آدما هیچ وقت قدر نعمتهایی رو که خدا بهمون هدیه داده نمی دونیم . تا وقتی با هم هستیم زیر آب زنی ، کلک و دروغ یادمون می مونه ، وقتی که دور می شیم آبغوره گیری و قربون صدقه هامون تمومی نداره. هیچ وقت به این فکر نمی کنیم که زندگی به خاطر کوتاه بودنش خیلی اوقات فرصت خیلی چیزا رو بهمون نمیده . دوست دارم یه روزی برسه که قدر با هم بودنمون رو بدونیم ، از تک تک لحظه هامون تا اونجایی که امکان داره لذت ببریم ، عشقامون یادمون نره . کاش می شد ..

دل من ،
از این همه تکرار
می گیرد ، گاهی .. 
حوصله ی من ،
بخت خویش را
نفرین می کند ، گاهی .. 
وای از آدمی
وای از زمانه
وای از ..
پرنده ای هم نیست
که مرا به تو برساند و
نه حتی قاصدکی
که بگوید
آسمان رنگی دیگر دارد ..
دل ناصبور من ،
دلتنگ تو را
مشق می کند ، گاهی ..
به قول فروغ
همیشه پیش از آنکه
فکرش را بکنی ، تمام می شود .

انتظار واسه بودنمون با هم ، خیلی قشنگه . با اینکه سخته اما حضور تو ، به تمام دنیای من می ارزه .. مراقب خودت باش و به امید دیدار عشق من

به یاد نگارنده ع ش ق

                            

لالا آخرین کوکب ،
لباس رویا بپوش امشب
لالا ای تن تبدار ،
اشکامو از رو گونه هام بردار
لالا سایه ی بیدار ،
نبض مهتابو دست من بسپار

پ.ن : ابری نباش ، بی بی  ِ  آبی !

به یاد نگارنده ع ش ق



۱
۲
۳ 
سه ضربه برای بیداری ،
فقط و فقط سه نشانه برای تَنَبُه ،
تا بدانی
بهای ثانیه هایی که
بیهُده از کنارشان می گذری ،
ارزان نبوده و نیست !
ایمان بیاور به اینکه
آدمی  ِ بسته به موی ،
چون پیچکی سردرگم
هر لحظه ، روی تنه ی وجود و عدم
دیوانه وار می پیچد .
امروزت را زنده نگه دار 
رویای فردا ، را همین دم زنده کن
و به فردا نسپار .. 
نگو عشق ،
خیال باطل قصه پردازن افسانه ایست
از یکی شدن گریزان مباش 
مهربانی را نادیده مگیر
بگذار دنیا و آنچه درونش حیات دارد 
به تو و بودنت لبخند بزنند .. 
انسان باش و بر انسانیت عاشق

* به نظر تو ، بهای خوشبختی چی می تونه باشه ؟!