یک روز آبی

به یاد نگارنده ع ش ق 

 

شاید یک روز آبی ،
که عشق با نسیم نگاه ِ تو گیسوانم را می نوازد ،
پرنده لبخند به کویر سوخته لبانم باز گردد ... 
جرقه امید دق الباب کند و سپیدی،
سپیدی چهره مهربان تو تمامی سیاهی لحظه هایم را پر کند ...

قلم نگاه

به یاد نگارنده ع ش ق 
            
PX001713 - Pensive Woman

نقطه ای برای شروع ... سرگردان بین کلمه و واژه ...
آغاز موزیکی ملایم لبریز از تمامی احساسهای صادقانه ،
و تنها یک قلم برای آزادی حروف ...
شاید باید تراشیده شود تا بنویسد ... شاید هم نه ...
اگر دوباره شکست چه ؟! می شود تراشیدش ؟!
حرف دل بی قلم بر دل حک می گردد ...
با کلید نگاه ... نگاهی پر سکوت ... پر از رمز و رازی پنهانی ...

** آنگاه که عطر بهار نارنج در کلام مقدس پیچید، من تو را از پشت چشمان بسته ام دیدم **

من نیازم تو رو هر روز دیدنه ! از لبت دوستت دارم شنیدنه !

به یاد نگارنده ع ش ق

                

گهگاهی، دل کوچک من، تنگ می شود ...
شاید برای اولین احساس، اولین خنده یا حتی اولین عشق ...
شاید برای اولین دوستت دارم ...
شاید برای بوسه ای که کوشید بر گونه ات بنشیند اما هرگز ننشست ...
شاید برای آخرین بغض ...
شاید برای فاصله ای که دوست داشت فاصله نباشد ...
شاید برای قطره اشک وداع ...
شاید برای واپسین نفس ...
شاید برای خداحافظی که رنگ سلام غروب بود ...
و شاید برای لحظه ای که برای آخرین بار معصومانه نگاهت کردم ...

قطره ای از دریای دلتنگی !

به یاد نگارنده ع ش ق

                           

چند صباحیست نفس حروفم تنگ و سرد گرفته ...
نمی دانم روح کلماتم سرما زده یا زمستان به حیاط نفسهایش سر کشیده ...
پیمان بسته ام روان و با احساس بسرایم ...
اما، تنها مهربان دلم گهگاهی گفتن، کاری بس دشوار می گردد ...
ذهنم تاب می خورد ... واژه هایم می گریزند ... دلکم بارانی می شود ... 
آتش دلتنگی تو همیشه روشن و شعله ور است ...
خدایا تا کجا چشمُم وا راهِن ... وای خدا بی تو شُو و روزُم سیاهِن ... 
بُدُ گرگین جُنُم آتِش ایگِ  ... عزیزُم تَمُم ِ خَندَوُنُم خامُش ایگ ِ ...

* الان از اون لحظه هایی که دلم عجیب گرفته ... باید گریه کنم ... آره ... باید ...
* یه مشت فرمول مسخره بدرد نخور جلوی چشمام تاب می خورن و اعصابمو بهم می ریزن ... نمی دونم تا کی باید تحملشون کنم ... اصلا از هر چی درسه متنفرم ... دختر بدی شدم نه ؟! 
* ای روزُن جَوُنُ پیرَن ... همَ از جُن ِ خُ سیرَن ... روزگار غریبن ناز ِنین ...
* من دوست دارم فقط به مهربون خودم درد و دل کنم، فقط عزیز دلم ... پس هیچکی حق نداره با من صحبت کنه الا تنها عشقم ...
* یاد خدا ... توکل ... آرامش ... سکوت ... دعا ...
* تو با منی هر جا برم مهر تو بند جونمه ...
   عشق نمیره از سرم توی پوست و استخونمه ...
   یه دم اگه نبینمت یه دنیا دلتنگت میشم ...
   نگاه دریایی تو آبی روی آتیشم ...
   واست دلم ... واست تنم ... واست تمام زندگیم ...     
   از تو دوباره من شدم، با تو تموم شد خستگیم ...
   نم نم بارون چشام، گواه عشق پاکمه ...
   همنفس قسمت من دوستت دارم یه عالمه ...
   قشنگترین خاطره هام با تو و از تو گفتنه ... 
   آرامش وجود من صدای تو شنیدنه ...
* دلم دریا می خواد ، آرامششو ، بزرگیشو ... تو رو ... من از دریا ، تو رو می خوام آخه دل تو  بزرگترین دریای مهر، محبت و عاطفه دنیاست ...

اگه حتی بین ما فاصله یک نفسه ... نفس منو بگیر

به یاد نگارنده ع ش ق

    

اشکهای ریز من، آرام و دانه به دانه 
از شوق چشمان تو به روی گونه های خشکم می غلتد ...
اما این بار اشکهایم از شادی ِ زیبایی ِ احساس گیرای توست ... باور کن ... 
بر خود می بالم ... به خودم می بالم ... می بالم ...
خداوندا ... نگهداری از گوهری گرانبها استحقاق می خواهد
خداوندا ... کمکم کن ... کمکم کن ... 
باید خوب شوم، پاک و زلال ... مانند فرشتگان و ملائک ...
برای با او بودن باید مثل او ناب و تازه بود ...
بار الها ... خوشبختی من در نگاه مغرور و مردانه اوست ...
تو را به باران نعمتهایت سوگند ، حیاتم را مگیر ...
به خودت قسم ، خیلی وقت است باور دارم ماه پیشانی رویاها نیستم ...
می دانم قصه شاهزاده و دخترک گدا افسانه ای شیرین بود ...
اما من به عهد تو راستین می مانم ...خودت در قرآنت گفتی ...
اللهُ اکبر ... قال کُن فَیَکون ... نکند از یادت بری ... 
من از تو به اندازه عظمتت معجزه می خواهم ...
من به تو دلبسته ام ... به تو دل داده ام ... امید زندگانیم را مگیر ...

* اونقدر خوشحالم که اشک شوق امان نوشتن بهم نمیده ... به خاطر تک تک حروف ممنونم  ... ممنونم عزیز دلم ... تنها هستیم ... جانم ... خیلی دوستت دارم ... خیلی ...
 

روی رخشنده تو، قبله ماست

 به یاد نگارنده ع ش ق 
        
        

                              خداوندا ! ذهنم پریشان و قلبم بی قرار است ...
                              رشته زندگیم را به دستان امن تو می سپارم
                        آنگاه طوفان می خوابد و آرامش تو حکمفرما می شود !

مهربون همیشگی من سلام ...
حالت چطوره ؟! خوبی عزیز دل من ؟! دوست دارم همیشه بخندی و شاد باشی ... نمیخوام هیچ وقت غم صورت مهربونتو بپوشونه ... میدونی چیه ... صورت مهربونتو با خنده هات دوست دارم ... وقتی به حرفا و کارام میخندی، وقتی بهم میگی پس چرا تو نمیخندی ... من همیشه میگم زیبایی آدما تنها به زیبایی ظاهریشون نیست بلکه این سیرتشون که صورتشونو زیبا می کنه ... مثلا وقتی مهربونه و میخنده زیباترین صورتو داره ... مهم نیست ظاهرش زیبا باشه یا نه، مهم اینه که دلش خیلی زیباست ... دوست دارم همیشه بخندی ... همیشه ... 

وقتی تو باشی دنیا نیز شاد می خندد ...
شادی تو همه بخصوص مرا شادتر می کند ...
وقتی می خندی می دانم زندگیم از همیشه لبریزتر است ... 
به من و به تمامی کودکانه هایم لبخند بزن ... 
قول بده تا دنیا هست به زندگی صادقانه لبخند بزنی ...
آخر من لبخند را از هر چیزی بیشتر دوست دارم ... مهربانترینم ...

* گاهی اوقات با کوچکترین متعجب میشم مثل خواب مُنا برای تو  و احوالپرسیش ... 
* تو که معنای عشقی، به من معنا بده ای یار ...
* یه سوپرایز باحال دارم واست ...
* من بی صبرانه منتظر نوشته های توام ... نمی دونی چه لذتی داره خوندن حرفای عزیزترین عزیزت ... کاش زودتر بنویسی ...