قطره ای از دریای دلتنگی !

به یاد نگارنده ع ش ق

                           

چند صباحیست نفس حروفم تنگ و سرد گرفته ...
نمی دانم روح کلماتم سرما زده یا زمستان به حیاط نفسهایش سر کشیده ...
پیمان بسته ام روان و با احساس بسرایم ...
اما، تنها مهربان دلم گهگاهی گفتن، کاری بس دشوار می گردد ...
ذهنم تاب می خورد ... واژه هایم می گریزند ... دلکم بارانی می شود ... 
آتش دلتنگی تو همیشه روشن و شعله ور است ...
خدایا تا کجا چشمُم وا راهِن ... وای خدا بی تو شُو و روزُم سیاهِن ... 
بُدُ گرگین جُنُم آتِش ایگِ  ... عزیزُم تَمُم ِ خَندَوُنُم خامُش ایگ ِ ...

* الان از اون لحظه هایی که دلم عجیب گرفته ... باید گریه کنم ... آره ... باید ...
* یه مشت فرمول مسخره بدرد نخور جلوی چشمام تاب می خورن و اعصابمو بهم می ریزن ... نمی دونم تا کی باید تحملشون کنم ... اصلا از هر چی درسه متنفرم ... دختر بدی شدم نه ؟! 
* ای روزُن جَوُنُ پیرَن ... همَ از جُن ِ خُ سیرَن ... روزگار غریبن ناز ِنین ...
* من دوست دارم فقط به مهربون خودم درد و دل کنم، فقط عزیز دلم ... پس هیچکی حق نداره با من صحبت کنه الا تنها عشقم ...
* یاد خدا ... توکل ... آرامش ... سکوت ... دعا ...
* تو با منی هر جا برم مهر تو بند جونمه ...
   عشق نمیره از سرم توی پوست و استخونمه ...
   یه دم اگه نبینمت یه دنیا دلتنگت میشم ...
   نگاه دریایی تو آبی روی آتیشم ...
   واست دلم ... واست تنم ... واست تمام زندگیم ...     
   از تو دوباره من شدم، با تو تموم شد خستگیم ...
   نم نم بارون چشام، گواه عشق پاکمه ...
   همنفس قسمت من دوستت دارم یه عالمه ...
   قشنگترین خاطره هام با تو و از تو گفتنه ... 
   آرامش وجود من صدای تو شنیدنه ...
* دلم دریا می خواد ، آرامششو ، بزرگیشو ... تو رو ... من از دریا ، تو رو می خوام آخه دل تو  بزرگترین دریای مهر، محبت و عاطفه دنیاست ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد