اگه حتی بین ما فاصله یک نفسه ... نفس منو بگیر

به یاد نگارنده ع ش ق

    

اشکهای ریز من، آرام و دانه به دانه 
از شوق چشمان تو به روی گونه های خشکم می غلتد ...
اما این بار اشکهایم از شادی ِ زیبایی ِ احساس گیرای توست ... باور کن ... 
بر خود می بالم ... به خودم می بالم ... می بالم ...
خداوندا ... نگهداری از گوهری گرانبها استحقاق می خواهد
خداوندا ... کمکم کن ... کمکم کن ... 
باید خوب شوم، پاک و زلال ... مانند فرشتگان و ملائک ...
برای با او بودن باید مثل او ناب و تازه بود ...
بار الها ... خوشبختی من در نگاه مغرور و مردانه اوست ...
تو را به باران نعمتهایت سوگند ، حیاتم را مگیر ...
به خودت قسم ، خیلی وقت است باور دارم ماه پیشانی رویاها نیستم ...
می دانم قصه شاهزاده و دخترک گدا افسانه ای شیرین بود ...
اما من به عهد تو راستین می مانم ...خودت در قرآنت گفتی ...
اللهُ اکبر ... قال کُن فَیَکون ... نکند از یادت بری ... 
من از تو به اندازه عظمتت معجزه می خواهم ...
من به تو دلبسته ام ... به تو دل داده ام ... امید زندگانیم را مگیر ...

* اونقدر خوشحالم که اشک شوق امان نوشتن بهم نمیده ... به خاطر تک تک حروف ممنونم  ... ممنونم عزیز دلم ... تنها هستیم ... جانم ... خیلی دوستت دارم ... خیلی ...
 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد