دلم می لرزد !
دلم برای آوازه خوان شهرمان که
این چنین زنده زنده
جان می دهد ، می لزرد .
انگار هنوز هم ،
نوای " از صبا " ش
می شیند توی گوش کودکی هام وُ
" نقش جمال " ش
گولم می زند ، بی هوا
که هان !
" یا فاطمهَ بنت نبی "
دیگری در راه است .
پ.ن : هیچ !
خیلی قشنگ بود
آخر هدای عزیز دل من هم گرفته ...
این روزها و آن روزها دیگر ندارد ...
همواره دلم گرفته ...
مثل تو ...
مگر تو هم اینگونه نیستی؟
پس بگذار آنقدر دلم بیگرد شاید این دل شکستگی بشکند ...
سلام گلم
خوبی
زودتر از اینها باید می اومدم شرمنده ام
اما همیشه نوشته هات رو میخوندم
جامو عوض کردم اما ناشناس!!!
الهی زودتر خوبش کن
فدات:*
هدای من
سلام
دیشب که نه
حرفای نیمه شبمون
برات اثری داشت
یا بازم هیچ؟؟؟؟؟
منم روزا رو با تو میشمارم
باید هوا رو توش دمید
هر دو
با هم
با من باش...
سلام
دل من هم گرفته
مثل خودت
مدتها
بارها
می دانی خیلی وقت است
دارم می جنگم
شاید با خودم
ویا...
نمی دانم
به هر تلنگری میشکند
این قلب شیشه ای
چه می خواهد از این دل بیچاره
خیلی وقت است
شاید از سر تکرار است که مانده ام
همانطور که می دانی
اما می خواهم عوض کنم
همه چی رو
می دونی برای تو هم همین رو می خوام
مثل خودم
نمی دونم
میشه آیا؟؟؟؟؟؟؟
سلام.........
ممنون که سر زدی............
واقعا عالیست
سلام ... نمی دونم چه جوری به وبلاگت اومدم !
خوشحال میشم به من هم سربزنی . نوشته های خیلی
زیبایی رو توی وبلاگت دیدم ولی این عکس !
هدا جان من هم یکی از دوستداران ناصر و همشهری اون
هستم . به خاطر فوتش هم خیلی زجر کشیدم . اون خیلی
حرف های ناگفته داشت که وقت نشد حرفاش رو بزنه !
و من از همین خیلی دلتنگم ... از سکوتش !
زمانی که توی کما بود حتی روزای آخر ...
روز آخری که ناصر بندر بود و میخواستن راهی تهرانش کنن
شب خیلی وحشتناکی بود از اون بدتر قیافه ی ناصر !
هدای عزیز اینا رو گفتم تا بدونی من خیلی ناصر رو دوست
داشتم ٬ اگه پیشنهاد من رو قبول کنی ممنون میشم .
و اما پیشنهاد ...
اگه لطف کنی این عکس رو از وبلاگت برداری خیلی ممنون
میشم . اینو من نمیگم بلکه همه ی دوستداران و دوستان
ناصر هم میدونن ... نمیخوام کلی دلیل براش بیارم ولی
فکر میکنم دو تا کافی باشه ! اول این که این عکس بدون
اجازه از خانواده ی ناصر گرفته شده ! و دوم این که شاید روح
ناصر هم به این کار راضی نباشه ...
خودم هم یک سری عکس از زمانی که ناصر در کما بود دارم
ولی اجازه ی چنین کاری رو به خودم نمیدم ...
چون مطمئن هستم که خانواده ی مرحوم راضی نیستند
به یاد می آورم روزی را که خبرنگاری از تهران آمده بود و با
التماس از همسر ایشان اجازه میخواست که از او عکسی
بگیرد ولی ...... !
و دوم هم اینکه یکی از دوستان همین عکس را در وبلاگ خود
گذاشته بود . نمیگم من گفتم برداشت . چون من رو
نمیشناخت و به حرفم اعتنایی نکرد . یکی از دوستان نزدیک
ناصر کامنت گذاشت و خواهش کرد که این عکس رو برداره !
و خوشبختانه اون هم برداشت .
و حالا اینبار من از شما خواهش میکنم این عکس رو ...
با عرض پوزش
موفق باشید .
سلام همشهری !
مرا ببخشید .
من نمی دانستم
این عکس بدون اجازه گرفته شده .
ممنون از شما که یادآوری کردید .
حق با شماست .
یک دنیا ممنون .
بهاری باشید .