INGREYPC0114

...
همه رفتن کسی با ما نموندش
کسی خط دل ما رو نخوندش
همه رفتن ولی این دل ما رو
همون که فکر نمی کردیم سوزوندش

وقتی در روح و جان بپیچد ، آنقدر حال خوبی ست که دوست داری دنیا را تا به آخر بدوی ، پای پیاده . حس هایی هست که تفسیری نیست ، براش وُ تو همه ی آن را داری ، به تمام . نگران نباش . حالم خوب است . احوالات مرتب است و ملالی نیست جز .. .. .. .. دلم نِبشتن می خواهد وُ زبانم سکوت . شده دلت پر بکشد برای کلمات و زبانت به صراطی مستقیم نباشد ، هیچ . شده لختی هوای رفتن کنی و یاریت نکند پاهات ، هیچ . بهار دارد تمام می شود ،‌ بعد از بهار تابستان و پاییز می آیند و باید کوچ کنم . دلم نمی آید تنهاشان بگذارم پدر را ، مادر را ، وروجک را . این روزها فقط ، نگاشان می کنم با عشق . حس مسافری را دارم که باید برود و این پا ، آن پا می کند ، ‌هی . نه این که فکر کنی باز دارم سخت می کنم شرایط را ، نه .. ، فقط نمی دانم چرا نمی روند ، پاهام . دل کندن از خانه سخت است ،‌ برام . راستی ، دیروز دریا ، آبی آبی بود . تنها ، لحظه ای نگاش کردم ، ‌زیر چشمی وُ باز روی گرداندم . طلاقتم برای دیدنش باز طاق بود ، بدجور . لبخندزنان اقرار کردم ندیده اش هم مثل دیده اش زیباست ،‌ زیبای ِ زیبا . گفته بودم حالم خوب است ، احوالات مرتب است و ملالی نیست جز .. .. .. .. اما نمی دانم چرا هر چه می شمارم دست هام برای گفتن دروغ کم می آید ، هر بار . دلتنگی .. دلتنگی ،‌ دارد خفه ام می کند اما خُب ،‌ دلتنگی چه ؟! خود هم نمی دانم ، دل خوشی هام ، کجاش کژ کوک است و کجاش کوک ِ کوک . گمان نکن ، آمدنت را ندیدم ، هی . گمان نکن ، سیب هام را برداشتی ، دزدکی و ته دلم تکان نخورد ، چیزی . بانو ، بانوی زیبای هیچ ، بانوم .. خود دانسته ای که نفس هام به نفس هات بسته ست گاهی . نکند بوسه هات را باد بدزدد از من ، یواشکی . نکند چشم هام بیمار نگات نشوند ، دوباره . نکند روزی باشی و من گل هام را بسپرم به خاک ، همیشه . نکند لبخندت پاک نکند ، شب هام را ، نه ..‌ می دانی که طاقت ندارم وُ وا می دهم به آغوشت ، زود . آری دانسته ام ، آری ! وقت تنگ است و باید بروم ، بانو . دست ها ، دست ها عجیب منتظرند جدام کنند ازت و تو ،‌ دلت را نگه دار برای خودت و خنده هات را ، برای من وُ منتظر باش‌ بیایم وُ ببرمشان ، روزی .

نظرات 15 + ارسال نظر
مصطفی 1385/03/25 ساعت 04:47 ب.ظ http://haker.blogsky.com

سلام
خسته نباشی
همشو خوندم

سلام:
خوشحالم که وبلاگ نویسانی چون شما در این کمپانی کار میکنند و باید بگم که ویلاگ زیبایی داری با آرزوی موفقیت برای تو دوست خوبم
(مجید شباهنگی)

آلنوش 1385/03/26 ساعت 08:27 ق.ظ http://khorshidomah.blogfa.com

سلام وبلاگت خیلی نازه .مبارکه !‌موفق و شاد باشی.بای

روشینا 1385/03/26 ساعت 12:55 ب.ظ

سلام .خوبی؟سوال بی جائی بود؟آخه سه نقطه آخر حالم خوب است و ملالی نیست منو یاد این جمله معروف میندازه :اما تو باور مکن .به هر حال :سفرت به خیر اما /تو و دوستی خدارا/چو از این کویر وحشت /به سلامتی گذشتی /به شکوفه ها /به باران (و به بانو ) برسان سلام ما را....

زئوس 1385/03/29 ساعت 02:22 ب.ظ http://zeuss.persianblog.com

سلام ...
مطلب جدیدم رو نوشتم ...
خوشحال میشم بیایید

پسرک تنها 1385/03/29 ساعت 03:58 ب.ظ http://asemanesaf.tk

سلام عزیز ... خدایا قلب مهربانی را که خواسته بودم پیش خودت نگه دار.داشتن قلب نامهربان برای زندگی در میان آدمهایی که حتی به سایه هاشان نمی توان اعتماد کرد گنج با ارزشی است

زئوس 1385/03/30 ساعت 12:53 ب.ظ http://zeuss.persianblog.com

سلام هدا عزیز ...
آخه تو چقدر مهربون و چقدر خوبی؟ میدونم که چه دل غمگین و دل تنگی داری ...
داستان تو ؛ داستان عشق عمیقیه که باید یه روز از اول بنویسیش ...
همیشه بیا بهم سر بزن ... من هم میام ...
و اینکه احساساتمون بهم نزدیکه ؛ شاید بخاطر اینه که هر دوی ما یک دوست مشترکی داریم که از همه بیشتر دوستش داریم ...
نوشته های تو هم بی نظیر هستن ای باستانی ...

رویا 1385/03/31 ساعت 08:06 ق.ظ http://roya-23.blogfa.com

هدای عزیزم سلام.
نوشته ات ثل همیشه بی نظیر بود و خیلی قوی
منم برد به روزهایی که نباید ببره
منم هوس دریای آبی رو دارم
مثل تو
منم منتظر
و با تو
اما هیچ وقت از کوچ نگو
حداقل به خاطر اونهایی که زنده ای
دلم خیلی هوای دریا رفتن باهات رو کرده
درست مثل اون روزا...

عکس و روح 1385/04/01 ساعت 12:00 ق.ظ http://aks20.persianblog.com

سلام ...
اولین بروز رسانی این وبلاگ انجام شد...
خوشحال میشم اگه بیایی

nimroukh 1385/04/01 ساعت 12:54 ق.ظ http://maa2nafar.persianblog.com/

آموختم که گاهی اوقات همه ی اون چیزی که انسان نیاز داره ، دستی برای گرفتن و قلبی برای درک شدنه !!!!

[ بدون نام ] 1385/04/01 ساعت 11:59 ق.ظ

سلام : من امروز برای اولین وقتی داشتم تو گوگل دنبال یک آهنگ قدیمی می گشتم با وبلاگت آشنا شدم. اون شعر را در سال ۸۲ توی بلاگت نوشته بودی. متن های اون سال را که دیدم خشکم زد. تحسینت کردم . من این روزها در حال و هوای آن سال تو هستم با یک تفاوت بزرگ : من انقدر شجاع نیستم که عاشق شوم . می ترسم چون عشق معادلات دقیق زندگی ام را بر هم می زند. خارج از برنامه است. عواقبش پیش بینی نشده است. نه ! من نمی توانم . اما تو شجاع بودی.

زندگی خیلی بازیا سر آدما در میاره...آدماشم همینطور. کاش می شد آدم سرشو بندازه پایین و از بین تمام اونایی که یا عمدا یا از روی نفهمی بهت آسیب می زنن رد شه و بمیره و تموم شه و بره...

فاتح 1385/04/03 ساعت 01:52 ق.ظ http://www.eti.parsiblog.com

با سلام
آهسته می‌گریم! دلم آغشته از نفرین تنهایی است. میان کوچه‌های سرد رسوایی، سراب جوی را از ماه می‌جویم به دنبال محبت از پی آن رهگذر، آن سایه تاریک برای دیدن خورشید خوشبختی برای با تو بودن تلاقی نگاهت را چشیدن برای با تو بودن با تو بودن! عجب رویای زیبایی عجب اندیشه و فکر محالی
زیبا بود موفق باشی یا حق............

زئوس 1385/04/03 ساعت 10:41 ق.ظ http://zeuss.persianblog.com

کجایی؟
توی افق دریای جنوب؟
بابا بیا بیرون و بنویس ...
منتظرم ...
از شادیها بنویس

سلام................
ممنون که خوشحالی...... ؛)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد