من اگه هنوز می خوونم ، واسه خاطر دل توست
شعر من صدای غم نیست ، همصدای حسرت توست
عزیزم اگه خزونم ، واست از بهار می خوونم
تو رو تنها نمی ذارم ، گر چه تنها جا می موونم
همه ی دل خوشیم به اینه که توی یادت موندگارم
گر چه عمریه توی این دشت ، یه خزوون بی بهارم

* سلام گل ِفراموشکار من ..

کاش همیشه حالت خوب باشه و بخندی . کاش اون قدر خوش های امروزت غرقت کنن که یادت بره یه روز ، یه جا ، یکی دلشو برای بودنت تیکه تیکه کرد . من حالم مثل همیشه خوب و ابریه .. آخه هنوزم در حضور عشق پاکی که به یه معشوق بی وفا داشتم ، دلم می لرزه و زانوهام تاب ایستادنشونو از دست می ده اما چه کنم که تنها یه لحظه هایی می تونم واسه گور آرزوهام فاتحه ی بی برگشتی بخونم وُ دو قطره اشک واسشون خیرات کنم . زندگیم همچنان داره می گذره ، ملالی نیست جز شیطنت یه سری اتفاقاتی که سال هاست مُردن و من توی دلم چالشون کردم . حالا هم شکل یه ربوت بی احساسی شدم که دستام از همه جا کوتاهه . باشه عزیز ، باشه .. این نیز بگذرد .. مثل تو که راحت تر از وزش یه نسیم حتی ، از کنارم گذشتی و رفتی پی یه زندگی جدید و گذشته رو سپردیش به من ولی دیگه بسه . دیگه بسه . دیگه بسه . گذشته ، خودم ، تو ، احساسم ، عاطفه هام همه واسه من مُردن . خودم توی خودم کشتمشون تا پر از نفرت بشم و بغض . تا هر وقت خواستم دوباره دل به کسی بدم ، داغ این عشق تا ابد از یادم نره .. بیچاره کسی که صادقانه ترین عشق رو داره بهم تقدیم می کنه . با تمام وجودش دوستم داره و از محبت کردن به منی که هیچی نیستم ، نمی گذره . عشق عشق عشق لعنت به تو که داغونم کردی .. لعنت به ذات پر رنگ و ریای تو که همه رو گرفتار می کنی .. آخ .. آخ .. آخ خدا ... *

* بهم ریخته ست ، سامانی نداره می دونم اما غصه نخور تا فرو ریختن این حرف ها هم زمان زیادی باقی نمونده . کافیه منتظر بمونی و ببینی .. تو دیگه بر نمی .... حالا دستام بی تو ..... بس که بی تو .... گونه هام ..... بس که بی تو ......
* شاید حالا حالاها بر نگردم اما بر می گردم .. برمی گردم و فروپاشی خودم رو اینجا جشن می گیرم .. پس تا اون وقت ، بهترین ها تقدیم به تمامی شما .

نظرات 5 + ارسال نظر
پسرک تنها 1384/09/04 ساعت 01:58 ب.ظ http://asemanesaf.tk

سلام عزیز ...... امیدوارم خیلی زود برگردی و باز هم از نوشته های پر از احساست برامون بنویسی !!

آسمان 1384/09/05 ساعت 11:37 ب.ظ

سلام نازنینم.خوبی عزیز دلم؟سراغی از من نمیگیری؟من ۲ ماه مونیتورم خراب بود و مونیتور نداشتم.دلم خیلی هواتو کرده بود.دخترکم هنوزم آب و هوای دلش ابریه؟هدا دلم برات تنگ شده،به همین سادگی.دلتنگتم.

هانا 1384/09/06 ساعت 11:29 ق.ظ

به نام خدا...سلام...چشم می بیند...گوش می شنود...بینی استشمام می کند ...دل چه می کنه؟؟؟ای دل تو را می پرستم که می بینی می شنوی و می بویی.

هانا 1384/09/06 ساعت 08:28 ب.ظ

به نام خدا...من اینجا نظر گذاشتم اما الان نیست.........؟؟؟؟

ش 1384/09/06 ساعت 10:56 ب.ظ

چی داری می گی؟
از چی داری حرف می زنی؟
من هنوز دلمو با نوشته های تو صیقل می دم
عادت کردم که هر وقت احساس بغض و گریم و گم کردم اینجا دنبالش بگردم
تازه بعد از مدتها باز هم نوشتی
نمی دونم چی باید بگم
بگم خوشحال می شدم وقتی می نوشتی؟
یا بگم از نوشته هات گریم می گیره ؟
اما یه چیزو خوب می دونم
اونم اینه که ...
نه
...
چرا حالا ؟

یعنی باید بازم بگردم و بگردم تا بلکه بتونم جائی رو پیدا کنم که بتونه کمکم کنه بدون اینکه حرفم و بزنم آروم بشم؟
کاشکی بمونی و بنویسی
ولی با این همه .اونقدر خودخواه نیستم که بخوام به خاطر دوست داشتن من بمونی
اگه احساس می کنی با رفتنت به اون چیزی که می خوای می رسی
یا از اون چیزی که دوست نداری دور می شی برو
مطمئن باش من هر روز به امید دیدن نوشته ی جدیدت میام
با داشتن بهترین آرزوها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد