زیر آن همه باران بی واهمه ،
هیچ کبوتری ،
خیس و خسته ،
به خانه باز نمی آمد اما با این همه ،
کسی از من  ِ خیس ،
از من  ِ خسته نپرسید که
از نگاه نادرست و طعنه ی تاریک ،
می ترسم یا نه .
که از هجوم نابهنگام لکنت و گریه ، 
می ترسم یا نه .
که اصلا هی ساده (!)
تو اهل کجایی ،
اهل کجایی که خیره به آسمان ،
حتی پیش پای خودت را نمی پایی و
من خودم بودم ،
شناسنامه ای کهنه و
پیراهنی پر از بوی پونه و پروانه های بنفش .

* تا به حال ، تشنه ای دیده ای که در حسرت جرعه آبی باشد که از آن منع شده است یا له له ماهیی که به ساحلی شنی تبعیدش کرده باشند . دیده ای چطور هن هن کنان خود را به در و دیواری می کوبند تا با قطره آبی عطششان فرو نشیند اما دریغ از ذره ی سوزنی آب که به آن دل خوش کنند . حال منم این روزها این گونه است . درست شبیه بی گناهی که از وطن رانده شده باشد . نه راه پس دارد ، نه پیش . اگر قلم زند ، حمل بر گدایی محبتش می شود و اگر سکوت کند ، دلش غم باد می گیرد . نه می تواند از این سرای سر تا سر عشقش دل برکند و نه توان و تحمل ِ ماندنی دیگر در خود سراغ دارد . همه اش سکوت مشق می کند ، صبر و بردباری می کند ، خفقان را در دلش تکرار می کند تا یادش نرود خداوند صابران و متوکلین را دوست تر می دارد . همیشه همین طور بوده است . عمق بن بست هایم یعنی خدا ،‌ ته ته ِ گرفتاری هایم فقط خدا ،‌ شکوه شادی هایم تبلور بزرگی خدا . دقیقا مانند دو شب ِ پیش که باز دلم هوای درد و دل کردن با او کرد . از عشق گفتم ، از تو که بی وفاییت بدجوری دلم را شکانده و حالا رفته ای تا فراموشم شود کسی بود که می گفت همه ی وجودش یعنی من با تمامی لج بازی ها و شیطنت های گاه و بی گاهم و من ، مانده ام کسی که تا این حد خود را عاشق می دانست ، چگونه این روزها تاب می آورد (!) .. چگونه زندگی به مخاطره افتاده اش به خاطر من ــ رویایی که تنها رویاست ــ را اداره می کند (!) .. چرا هر بار که گفت دوستت دارم ، فراموش کرد زندگی یعنی عمل نه حرف هایی که همه بلدند تا نفس شان نبریده ، پیوسته و بدون مکثی کوچک حتی ، به دروغ تحویلت دهند (!) اما من خوشحالم . خوشحالم که با سر بلندی می گویم ساده ترین و صداقت ترین کسی بودم که می توانست دوستت داشته باشد و در برابرت جز صبر و متانت ، چیز دیگری نداشتم . خیلی وقت ها ملاحظه ی بیش از حد بقیه ، به آن ها قدرت احساس کاذب برتر بودن می دهد که فکر می کنند تا ابد باید بگویی " بخشیدمت " و دوباره روز از نو و روزی از نو .. درست است که من بخشیدمت اما تو را به قیمت تمام زندگیم ، تمام احساسات پاک دخترانه ام ، تمام سادگی ها و نجابت های جوانی ام بخشیدم و اکنون هم چیزی برایم نمانده جز معصومیتی از دست رفته و داغ غروری که زیر پاهایت له اش کردی و برای همیشه رفتی .

نظرات 8 + ارسال نظر
فرید 1384/07/15 ساعت 09:07 ب.ظ http://pashew-life.blogsky.com

سلام تبریک میگم وبلاگ قشنگی داری عالی بود من باز هم سر میزنم شما هم به ما سر بزنید خوشحال می شم

عادل 1384/07/15 ساعت 09:19 ب.ظ http://www.muchmoney2005.blogfa.com

خسته نباشین...سلام دوست عزیز... ما برای کسب درآمد از اینترنت محیطی شفاف و ساده برایتان مهیا نموده ایم....مطالب جالب و جدیدی رو در مورد تنها راه قانونی کسب درآمد از اینترنت در---ایران--- توسط یک سایت فرهنگی و3شرکت بزرگ ایرانی وحمایت کلیه بانکهای سیستم طرح شتاب که موفق به راه اندازی سیستم بازاریابی شبکه ای جالبی شده اند ...را نوشته ام و شمامیتوانید از هر نظر به آن اطمینان داشته باشید ... شانسی که شاید دیگر سراغ شمانیاید!!!!!!

www.MuchMoney2005.blogfa.com ( ایران ---- ر یا ل )


من 1384/07/15 ساعت 09:36 ب.ظ http://pardismadhouse.blogsky.com

کجا زندگی می کنی که اینجا اینقدر بو دریا میده؟!

میلاد 1384/07/17 ساعت 12:08 ق.ظ

من به خیلی از دختر ها وفا کردم اما جواب خوبی رو با بدی دادن شما بگو من چی کار کنم بد جور دلم گرفته از این دنیا میخوام برم اون دنیا کمک کن

ندا 1384/07/17 ساعت 01:43 ب.ظ

کاش برای یک بار هم که شده میدونستن این عشقها رو به چه قیمتی نابود میکنن

اگر قلم زند ، حمل بر گدایی محبتش می شود و اگر سکوت کند ، دلش غم باد می گیرد . نه می تواند از این سرای سر تا سر عشقش دل برکند و نه توان و تحمل ِ ماندنی دیگر در خود سراغ دارد
هدی خوش به حالت خیلی این متنت به دلم نشست چه بی پروا و عاشقانه مرز بین عشق و نفرتو شکستی همیشه مونده بودم بین اینکه اگه شکوه کنم میگن پس انتخابت غلط بوده و اگه حرف بزنم یعنی گدایی . هدی میخوام متنتو روز ۱۹ آبان بذارم تو بلوگ لوسی یا میتونی بهم کمک کنی برام بنویسی ؟

عاشقانه 1384/07/19 ساعت 12:03 ب.ظ http://www.khiyali.blogfa.com

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست



هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود



صحنه ﭘﻳوسته بجاست



خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.

پسرک تنها 1384/07/21 ساعت 01:57 ق.ظ http://asemanesaf.tk

سلام عزیز ......... امیدوارم یک روزی دوباره به همون روزای خوب برگردی !! .......... روزهایی که میان و میرن و ما همیشه در حسرت روز هایی هستیم که گذشتن !! .... ماه رمضان امسال هم مثل سال های دیگه اومد و بدون این که چیزی ازش بفهمیم یا چیزی نصیبمون بشه می گذره و مثل همیشه حسرتش رو می خوریم ........شاید حسرت خوردن روز های گذشته جزئی از زندگیمون شده !! .....شاید هم عادت کردیم ...... ..... خدا همیشه می دونه توی دل بنده هاش چی می گذره اما بعضی از بنده ها به خداشون نزدیکتر و عزیزترن !!! ..... قدر دل پاک و قلب مهربونت رو بدون ........ در این ماه عزیز هم از دعای خیرت بی نصیبم نگذار .... خودت که می دونی خیلی محتاجم !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد