سرخ سیب حوایی و
من ِ آدم در بطن چیدن تو ،
گناه خوردنت را جای می گذارم .
حسرت لحظه ها ،
سر کردن بی تو با شاخه ای بلند ،
به نام گندم برین که
بوی دستانت را نمی دهد ، حتی ،
کشنده مجازاتیست که
در برابرش تاب نمی آروم ، می دانم .
* می دونم کلمه هام قاطیه . می دونم هیچ نظم خاصی توشون نیست . قلمم هم مثل دلم هنگ کرده و عجیب بهونه گیر شده این روزا . آدما وقتی دلتنگ می شن ، داغون می شن بخصوص اگه بدونن اونی که دلتنگشن تا دنیا دنیاست ، پیششون بر نمی گرده .. شب های زیادی رو به عشق تو ، با امید به دیدنت ، به عشق اینکه منو تو مال همیم ، صبر کردم و خدا رو به تمامی مقدساتش قسم دادم که سلامت باشی اما چه فایده که دیگه حق ندارم دوستت داشته باشم ، دیگه حق ندارم بگم آرش من ، دیگه حق ندارم وقت دلتنگ میشم عکساتو ببوسم آخه تو که دیگه مال من نیستی . من که دیگه سهمی از تو ندارم . مگه یه مهره ی سوخته ی عشق چه حرفی می تونه واسه گفتن داشته باشه جز ناله های که هیچ کس جز خودش نفهمه و نشنوه و ندونه ..................
....
عزیز دلم زندگی خیلی کوتاهه اینو خودتم خوب میدونی نباید بزاری این مدت کوتاه توی غم و اندوه سپری بشه . تو باید شاد باشی . اگه تو خیلی دوستش داری و عاشقشی بدون که سهم تو از زندگی همونیه که خیلی دوستش داری هیچ نوشته ای و هیچ سندی نمیتونه خلافشو ثابت کنه اون چیزی که میتونه سهم تو رو ثابت کنه از اون همون صدای قلبته . همون شباییه که براش دعا کردی که سلامت باشه تو نباید خودتو کنار بکشی یه مهره سوخته عشق خیلی حرفا میتونه واسه گفتن داشته باشه.
خانومی جز صبر چه میشه کرد ؟ براش دعا کن لااقل احساس خوشبختی کنه خوب ؟
سلام
وبلاگ خوبی داری مخصوصا موزیکش
یا مصرعی که بالای وبلاگت گذاشتی
راستی خوشحال میشم به من سری بزنی
تا بعد
دل ام گرفت........