سرخ سیب حوایی و
من  ِ آدم در بطن چیدن تو ،
گناه خوردنت را جای می گذارم .
حسرت لحظه ها ،
سر کردن بی تو با شاخه ای بلند ،
به نام گندم برین که
بوی دستانت را نمی دهد ،‌ حتی ،
کشنده مجازاتیست که 
در برابرش تاب نمی آروم ، می دانم .

* می دونم کلمه هام قاطیه . می دونم هیچ نظم خاصی توشون نیست . قلمم هم مثل دلم هنگ کرده و عجیب بهونه گیر شده این روزا . آدما وقتی دلتنگ می شن ، داغون می شن بخصوص اگه بدونن اونی که دلتنگشن تا دنیا دنیاست ، پیششون بر نمی گرده .. شب های زیادی رو به عشق تو ، با امید به دیدنت ، به عشق اینکه منو تو مال همیم ، صبر کردم و خدا رو به تمامی مقدساتش قسم دادم که سلامت باشی اما چه فایده که دیگه حق ندارم دوستت داشته باشم ،‌ دیگه حق ندارم بگم آرش من ،‌ دیگه حق ندارم وقت دلتنگ میشم عکساتو ببوسم آخه تو که دیگه مال من نیستی . من که دیگه سهمی از تو ندارم . مگه یه مهره ی سوخته ی عشق چه حرفی می تونه واسه گفتن داشته باشه جز ناله های که هیچ کس جز خودش نفهمه و نشنوه و ندونه ..................  

نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 1384/06/26 ساعت 11:54 ب.ظ http://asemanesaf.tk

....

[ بدون نام ] 1384/06/27 ساعت 01:24 ق.ظ

عزیز دلم زندگی خیلی کوتاهه اینو خودتم خوب میدونی نباید بزاری این مدت کوتاه توی غم و اندوه سپری بشه . تو باید شاد باشی . اگه تو خیلی دوستش داری و عاشقشی بدون که سهم تو از زندگی همونیه که خیلی دوستش داری هیچ نوشته ای و هیچ سندی نمیتونه خلافشو ثابت کنه اون چیزی که میتونه سهم تو رو ثابت کنه از اون همون صدای قلبته . همون شباییه که براش دعا کردی که سلامت باشه تو نباید خودتو کنار بکشی یه مهره سوخته عشق خیلی حرفا میتونه واسه گفتن داشته باشه.

خانومی جز صبر چه میشه کرد ؟ براش دعا کن لااقل احساس خوشبختی کنه خوب ؟

ماهان 1384/06/28 ساعت 10:22 ق.ظ http://mahan18.blogfa.com

سلام
وبلاگ خوبی داری مخصوصا موزیکش
یا مصرعی که بالای وبلاگت گذاشتی
راستی خوشحال میشم به من سری بزنی
تا بعد

نسیم 1384/06/28 ساعت 01:01 ب.ظ

دل ام گرفت........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد