به یاد نگارنده ع ش ق

                

اوج خودم را گم کرده ام .
می ترسم از لحظه ی بعد و از این پنجره ای که
به روی احساسم گشوده شد .
از پنجره غروب را به دیوار کودکی ام ،
تماشا می کنم و نگاهم را در بخار غروب ریخته ام .
" شاسوسا " تو هستی ، دیر کردی !
از لالایی کودکی تا خیرگی این آفتاب ،
انتظار تو را داشتم .
در شب سبز شبکه ها صدایت زدم ،
در سحر رودخانه ، در آفتاب مرمرها .
این دشت آفتابی را شب کن تا من ،
گمشده را پیدا کنم و در جا پای خودم خاموش شوم .

* هیچ چیز به اندازه ی یک جرعه نوشیدن از کلام سهراب آرامم نمی کند . اوج نگاهم را در خود گم می کند و من می شوم قطره ای آرام و گمشده در دریای متلاطم سهراب . غرق می شوم در دلتنگی های سهراب . با سهراب سکوت می کنم و فریادش بزرگ جادویم را بر هم می زند .

** دست هایم را ،
     به تنهایی و بی کسی کودکی یتیم
     خواهم بخشید که
     گرمای دستان سردی را نچشیده باشد .
     تمامی روشنی صبحدم انتظارم
     را در دلش خواهم کاشت .
     می دانم .. می دانم ..
     حتی دو کف دست فردا هم ،
     در این شب بی سپیده غنیمت است .
     ( هُدا ـ دی ماه ۸۳ )

*** اگه تو رو دوستت دارم خیلی زیاد ، منو ببخش 
       اگه تویی اون که فقط دلم می خواد ، منو ببخش
       منو ببخش اگه شبا ستاره ها رو می شمرم
       منو ببخش اگه بهت خیلی میگم دوستت دارم
       منو ببخش اگه برات سبد سبد گل می چینم 
       منو ببخش اگه شبا تورو خواب می بینم
       منو ببخش .. منو ببخش .. منو ببخش ..

نظرات 6 + ارسال نظر
فرامرز 1383/10/25 ساعت 03:10 ب.ظ http://faramarzjoon.blogsky.com

سلام عزیز...نوشته زیبا بود از هر کسی که بود ...عشق را همه باید نیک یاد کنند ...دوست داشتن گناه نیست که طلب بخشش کنیم

سیاورشن 1383/10/25 ساعت 11:51 ب.ظ http://blue-eye.blogsky.com

سلام...............زیبا بود............خوشبختم

پسرک تنها 1383/10/26 ساعت 01:01 ق.ظ http://asemanesaf.tk

سلام عزیز ....میخواهم از تو برای تو بنویسم این عاشقانه ترین کلامها را اما دریغ و افسوس که قلمم هم آواز دلم نمیشود تا با رقص کلمات ،واژه ها رابه هم بپیوندد و بگذارد جمله ها هم آغوش کاغذ شوند تا حرف دلم بر روی کاغذ حک شود.میدانم ،این هم از عشق قلم است به کاغذ.زیرا میداند کاغذ از سوز عاشقانه هایم و از آتش عشقم خواهد سوخت.


ی همه هستی من باور کن اگر از تو دورم وسعت اینهمه دشت سینه سخت هزاران قله جاده با فاصله های بسیار ناشکیبم نکند
که دلم با دل تو نزدیک است بی تو از تنهایی وحشتی نیست مرا - که خیال تو به چشمان ترم همه شب پای نهد- یاد تو سرشار از وسوسه های شیرین
میزند چنگ به تار و پودم ای همه هستی من میدانی که سفر از تو جدایم نکند چه غم از پهنه دریای کبود چه غم از وسعت این دشت عظیم
هیچ از عشق بزرگ تو جدایم نکند اه یک لحظه مباد که شبستان نیاز و شوقم بی چراغ نگه گرم تو خاموش شود اه یک لحظه مباد
یادت از سینه فراموش شود

سلام خانمی . سکوتم از رصاین نیست دلم اهل شکایتت نیست . امیدوارم بازم بتونی دیو ناشکیبایی رو مغلوب کنی

آسمان 1383/10/27 ساعت 06:43 ب.ظ

منم دلم میگیره وقتی تو رو انقدر غمگین میبینم.خدا انگار خوابیده.هرچی صداش میزنیم نمیشنوه.

با با بی خیاله دنیا.............

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد