به یاد نگارنده ع ش ق 

                                       

به محض اینکه درو بازم کردم داد زد " ســــلام " از بس خسته و حوصله بودم گفتم " وای دیگه تو اومدی ! زودی برو خونه تون که مامانم بیاد ، دعوات می کنه ( از مامان خیلی می ترسه ) " با یه لحن مظلوم جواب داد " آخه می خوام بیام توو . " از رفتارم خجالت کشیدم چون خستگی من نباید دلیلی برای تندیم نسبت به بچه ها باشه اما از اونجایی که کسل تر از این حرفا بودم بی توجه گفتم " خب بیا توو ولی اگه اذیت کردی می فرستمت خونه تونا . " نمی دونم کجای حرفم خنده دار بود که خندون جواب داد " باش . " اومد توی اتاق پیشم نشست و خودشو با انگشتاش سرگرم کرد و هیچ حرفی نزد . دیدم آروم نشسته دلم واسش سوخت . ازش پرسیدم " یاس چیزی می خوری برات بیارم . " ابروهاشو به نشونه نخواستن بالا انداخت و بازم سکوت کرد ! چون می دونستم عاشق شکلاته باز پرسیدم " یاسی کاکائو .. " نذاشت حرفمو تموم کنم . یکدفعه گفت تک تک ( به همه ویفر شکلاتیا می گه تک تک !! ) می خوام . خندم گرفت
اما سعی کردم به روی خودم نیارم به خاطر همین با اخم گفتم " خب همین جا بمون تا برات بیارم . از جات تکون نخوریا والا نمی ذارم بمونی . " سرشو از یک طرف خم کرد و دست به
سینه نشست . پاشدم برم واسش کاکائو بیارم که یادم اومد آخرین شکلاتو صبح ریحانه با خودش به مدرسه برد و دیگه هیچ شکلات کاکائویی نداریم که به یاس بدم . داشتم با خودم فکر می کردم که چی بهش بدم که صداش در نیاد و شروع نکنه به شیطنت که همون لحظه نصف موهاشو از پشت اُپن آشپزخونه دیدم و فهمیدم برخلاف قولی که داده پشت سر من راه افتاده . راستش از نحوه ی قایم شدنش خندم گرفت و تصمیم گرفتم کمی سر به سرش بذارم . بلند داد کشیدم " بازم که اینجایی ! الان میام گازت می گیرم ( فکر می کردم می ترسه و میره می شینه ولی زهی خیال باطل من !! ) " عوض اینکه بره بشینه تا من بیام ، واستاده و با آخرین قدرت توی چشای من می خنده . انگاری ۵۰۰ تا صحنه کمدی با هم داره جلوش اکران میشه . غش غش و از ته دل . هر کاری کردم نخندم نشد . واسه همین شروع کردم به خندیدن با اون . حالا نخند کی بخند . کل پذیرایی ، اتاق ها و هال رو دنبالش دویدم تا قلقلکش بدم . بعد از اینکه کلی با هم بازی کردیم گفت " من کاکائو می خوام . "  در حالی که انگشت اشارمو گاز می گرفتم با خجالت گفتم " وای یاسی گلی ، شکلات نداریم ! به نظرت تو چیکار کنیم ؟ " کمی فکر کردم و بی هوا پرسیدم "  می خوای موهاتو مثل عروس درست کنم ( باید یه جوری سرشو گرم می کردم تا از فکر شکلات بیاد بیرون والا بیچارم می کرد ) . " کمی بالا پایین پرید و گفت " آره آره . آخ جون . موگیلای ( موگیر ـ سنجاق سر ) ریحانه رَم برام می زنی؟! " " آره  قربونت برم . تو برو پایین تختم چهار زانو بشین تا من بیام " . رفتم تمام وسیله هامو  آوردم و شروع کردم به درست کردن موهاش . از بس موهاش نرم بود خوشم میومد پریشونشون کنم . یاد موهای خودم افتادم که شبیه موهای یاس بود ولی کلیشون ریخت و خیلی هاشونم سفید شده ! فکر کنم آرایش موهاش ۳۰ دقیقه طول کشید و همون یاس شلوغ و خونه خراب کن ، آروم ساکت نشسته بود . داشتم از تجعب شاخ در میاوردم . یعنی این خود یاس بود !! باورم نمی شد که بتونه این همه وقت آروم بمونه و جیکش در نیاد . آخه مامانش میگه فقط وقت خوابه که از دستش راحت می شیم ( از بس اذیت می کنه ) . موهاشو براش بافتم و گوجه ای بستم . خیلی ناز شده بود . شده بود عینهو عروسای واقعی . صورتش کلی خانوم شده بود . گفتم "
یاسی ببین چقدر خوشکل شدی . " ملیح خندید و گفت " من گشنمه ( من نیم ساعت دارم زحمت می کشم برای موهای شازده خانوم ،‌ایشون احساس گشنگی می کنن ! عجب ! ) " یه ظرف آش واسش آوردم اما نصفه خورد و رفت پارکینک که با بچه ها بازی کنه . بعد از رفتنش با خودم فکر کردم با همه شیطنتا و شلوغکاریاش یه دنیای دست نیافتنی و سر به مُهر باقی مونده البته این مقتضای سن همه ی بچه هاست و نمیشه این موضوع رو منکر بود اما من معتقدم هر بچه ای با هر نوع ویژگی عجیب دلنشین و دوست داشنتنیه .          
نظرات 3 + ارسال نظر
فرامرز 1383/10/04 ساعت 01:24 ق.ظ http://faramarzjoon.blogsky.com

سلام ...نمیدونم چی بگم ....ولی فقط میتونم بگم ...لحن نوشتن و نگارش حرف نداشت

آسمان 1383/10/04 ساعت 06:07 ب.ظ

آخی!من چقدر دلم یه دختر کوچولوی ناز میخواد تا باهاش بازی کنم.چند روز پیش یه دختر کوچولو تو اتوبوس دیدم،از بس قربون صدقه‌ش رفتم،مامانش برگشته میپرسه خودتون بچه ندارین:))))فکر کرده بود من بچه دار نمیشم که انقدر برا دخترش ذوق کردم.

پسرک تنها 1383/10/05 ساعت 03:38 ب.ظ http://asemanesaf.tk

سلام عزیز ....آدم دلش میره واسه هر چی بچه هست ...من اگه یه روز دختر خواهرم رو نبینم کلی دلم براش تنگ میشه ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد