اشکهای بی تاب من،
دانه به دانه ، 
روی گونه های چروکیده ام می غلتند و
هیچ کس نیست که .. تو هم نیستی و
این منم که چون همیشه غرق در تنهایی محض خود
پی ساحلی برای دریای اشک هایم می گردم ..
می دانی ..
مدتهاست سراغی از اتاقک کوچک خیالی مان نگرفته ای .. 
دیگر نمی گویی شب را در انتظارم بمان تا ..
دیگر نمی گویی .. هیچ نمی گویی ..
من داغدارم ..
دغدار قتل عام تمامی کلماتی که سالهاست در گورستان دهان ،
کنار بزاق های زیر زبانی مدفون شده اند ..
حرفایی ناگفته و خاموش که به قول تو باید وقتهایی گفته شود ..
چند شبی است که دستهایم
به سوی مهربان مطلق ازلی دراز شده است ..
التماسم را به آسمان جز ستاره ی حاجت کسی ندید ..
می دانی بهترین ؛
این دخترک بی چیز و فقیر ،
جز سوگندی محکم برای دوست داشتن و
خوشبخت کردن همیشگی تو چیزی در طبق اخلاص ندارد و
همچنین دعایی که تنها برای تو و آنچه پیش رویت باشد ..
خداوندا ..
باز هم شب شده است ،
شبی خالی از هر ستاره حاجت ..
دوباره من هستم و آسمانی تیره ، پر از خجالت ..
ستاره های ارتباط همه گم شده اند ..
شب است ، شب ِ فانوس های مسکوت ..
شب است و من که ..

* یکی از شعرهای قدیمم بود با وایریش جدید !  واسه نوشتن کلمات تازه ، ‌فرصت می خوام .. این روزا ذهنای خسته هم کلمه فروش شدن ! کلمه هامو اشکام به تاراج بردن و مثل همیشه
من موندم و یه دنیای پر از خالی سکوت ! کاش گریه کنم ! کاش خالی شم از این حجم سنگین سکوت ! کاش تو بیایی تا من اینقدر احساس تنهایی نکنم ! کاش دوباره ساعت ۳:۳۰ باشه که منو به تو پیوند بده ! کاش دوباره شبی بشه که تو ساعت ۱۰ منو ببینی ! کاش پاییز ۸۱ از اول
شروع می شد ! من از این روزا متنفرم . من این روزا رو نمی خوام . من این لحظه های سنگین خفقان آورو نمی خوام . دل من گرفت از این همه سکوت و تنهایی . دل من گرفت از این همه زجری که تو می کشی و به روی من نمیاری . دلم گرفت از این صبری که تو رو داغون کنه . لعنت به صبری که بخواد تو تنهایی بار سختی هاتو به دوش بکشی . لعنت به کلمات غمگین و اسف بار من . کاش می تونستم ببینمت تا آروم بگیرم . اصلا کاش گریه کنم تا بتونم بنویسم .
نظرات 7 + ارسال نظر
آسمان 1383/09/10 ساعت 05:05 ب.ظ

من خودمو میکشم از بس تو هی این کامنتینگ رو برداشتی و گذاشتی.من اگه یه بار دیگه برش داری،دیگه هیچوقت برات کامنت نمیذارم.(عصبانی)
حالا بعد این حرفا دخترم خوبه؟

lost hero 1383/09/11 ساعت 12:59 ق.ظ

سلام
من کو چیکتری از اوونی هستم که چیزی بخوام بگم
اما به عنوان بک برادر کوچکتر فقط می تونم بگم که سعی کن بر اعصابت مسلط باشی
خیلی سخته اما تو میتونی
یه کم فکر کن... این همه مشکل تو زندگی هست تلاشت رو بکن که بیشتر نشن...الان که اعصابت خورده و ناراحتی نباید کاری بکنی که ناراحتیت رو تشدید بکنه و بعدا واسط مشکل ساز بشه

فرهاد 1383/09/11 ساعت 01:37 ب.ظ http://little-samurai.blogspot.com

خواهر جون...مثل همیشه حرفهام تکراریه...ولی خب بهشون اعتقاد دارم و دوست دارم مدام تکرارشون کنم...قوی باش...اعتقادت رو از دست نده...همه چیز بالاخره یه روز درست می شه...زندگی یه مبارزه است که هر کسی رو یه روز خسته می کنه....مهم لذتی است که پس از هر سختی و خستگی نصیب آدم می شه...باید صبور بود تا بشه از این دالان سختیها با موفقیت عبور کرد....درست می شه...مطمئن باش...راستی...اگه وقت کردی و حوصله ما رو داشتی بهم سر بزن و بگو ماجرای این هدا چیه...موفق باشی...در پناه خدا.

ستاره 1383/09/11 ساعت 02:46 ب.ظ http://bahoone.persianblog.com

سلام عزیزم..چه عجب؟؟؟؟؟؟؟؟صفحه پیام داره اینجا؟؟؟؟؟ گلرو من و محیا نمیتونستیم صفحه پیامهاتو ببینیم..مرتب میاومدیم ولی من فکر میکردم خودت برش داشتی..فقط یه بار موقع تولدم صفحه بود که با خوشحالی به محیا نشونش دادم..اونم باز نشد..نکنه خرابه و گاهی هست و گاهی نیست؟ اگه یانطوره درستش کن که خیلیی باهات کار دارم..خیلی..گلکم..انقدر نا امید و مایوس نباش..سعی کن اروم باشی و با ارامش فکر کنی..کاش میشد با هم حرف بزنیم..میشه؟ مثل ماه رمضان پارسال..آخی..چقدر عالی بود..راستی..برای پیام تبریک تولد خیلی ممنونم..میخواستم جزو بهترنیها بذارمش..عالی بود..فقط چون بلند بود نتونستم..خیلی دوست دارم..

آسمان 1383/09/11 ساعت 07:03 ب.ظ

دخترکم چه شاعر شده!نازنینم خیلی زیبا بود.روزهای دلتنگی هم بالاخره تموم میشن.دعا میکنم که هرچه زودتر تموم بشن.نازنینم غصه نخور.مامانیت دلش میگیره.

؟ 1383/09/11 ساعت 09:01 ب.ظ http://kinglove.blogsky.com

سلام دهترک به باد گفت شعر را ترانه میخوانی برایم ...گفت عشق تمام است ناتمامش شعر

پسرک تنها 1383/09/12 ساعت 11:25 ق.ظ http://asemanesaf.tk

سلام خواهر گلم ......دو نقطه ایکس...دو نقطه ستاره...و یه عالمه دو نقطه دو تا پرانتز باز!!! به نشون تموم اشکایی که رو شونه ی خیالت ریختم! و تموم اشکایی که پشت در نگاهم موندن و با غافلگیری امشبت رنگ دیگه ای به خودشون گرفتن!!منتظر بمون...اما منتظر خوب شدنم!!آخه...من گرفتار سکوتی شده ام...که گویی قبل از هر فریاد لازم است!...آره....دلخوشی ها کم نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد