به یاد نگارنده ع ش ق

Eshghe KamranGآمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود
چشم خواب آلوده اش را مستی رویا نبود
نقش عشق و آرزو از چهره دل شسته بود
عکس شیدایی در آن آینه سیما نبود
در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود
برق چشمش را نشان از آتش سودا نبود
دیدم آن چشم درخشان را ولی در این صدف
گوهر اشکی که من می خواستم پیدا نبود
بر لب لرزان من فریاد دل خاموش بود
آخر آن تنها امید جان من ، تنها نبود ..

* عکس از وبلاگ " عشق کمرنگ "


** خدایا ! هیچ وقت تنهام نذار . حکمت کارهات رو نمی دونم اما باز هم صبر و تحمل می کنم .
می دونم اینا همه یه امتحانه برای اینکه بنده های کوچیک و ناسپاست رو آزمایش کنی . من از بابام یاد گرفتم صبور باشم و هر کس باهام نامهربونی کرد ، من با توکل بهش مهربونی کنم .
خداوندا ! تو رو به خاطر همه ی داشته هایی که به پاس بخشندگیت بهم عطا کردی شکر می کنم و مطمئنم یه روزی از روزای خودت ، جواب این همه صبرم رو ازت هدیه می گیرم ..

*** هر شب میایی اما بدون اینکه کلامی با من صحبت کنی میری . دلیل کارت رو .. دوست دارم سکوتمو به حساب سادگی و علاقه ی من به خودت بگذاری و فکر نکنی من .. اما ایرادی نداره عزیز دل ، باز هم مثل همیشه من صبر پیشه می کنم و سکوت تا روزی که ..

لایی لایی من به جای تو شکستم 
تو نبودی ، من به سوگ من نشستم
از ستاره تا ستاره گریه کردم
از همیشه تا دوباره کردم
لالا آخرین کوکب ،
لباس رویا بپوش امشب
لالا ای تن تبدار ،
اشکامو از رو گونه هام بردار 
..
..