به یاد نگارنده ع ش ق
آهای ابرهای تیره ی خاکستری !
فکر نکنید اگر بمانید ،
من از دیدار ماه ِ شب ،
مایوس و نا امید می شوم ..
" نه ! " .. " نه ! " .. " نه ! "
به ظلمی که ،
بر دل کوچک و صبورم روا می دارید ،
سوگند ؛
آنقدر لب پنجره ،
منتظر آمدنش می مانم
تا دیگر آهی از حسرت نیامدنش ،
برایم باقی نگذارید !
پ.ن : - " اهلی کردن " یعنی چه !
* یک چیزیست که پاک فراموش شده و معنیش همان ایجاد علاقه کردن است . اگر تو مرا
اهلی کنی انگار که زندگیم را چراغان کرده باشی ، آن وقت است که من صدای پایی
را می شناسم که با هر صدای پای دیگری فرق دارد ، تازه نگاه کن ! آن گندم زار را
می بینی ، برای من که نان خور نیستم گندم چیز بی فایده ایست ولی تو موهایت
رنگ طلاست ، پس وقتی اهلی ام کردی محشر می شود ، گندم که طلایی رنگ
است و مرا به یاد تو می اندازد . صدای باد را هم که در گندم زار می پیچد دوست
خواهم داشت . تو تا زنده هستی نسبت به چیزی که اهلی اش کرده ای مسئولی .
تو مسئولی ، مسئول گلت !
* باز هم نتوانستم حرف های دلم را بگویم !!