به یاد نگارنده ع ش ق

                   

در اتاقی که
به اندازه ی یک تنهایی است
دل من به اندازه عشق
به پهنه های ساده خوشبختی می نگرد .
سهم من این است ..
سهم من این است ..
سهم من این است ..
سهم من ، 
آسمانی است که
آویختن پرده ای آن را از من می گیرد .
سهم من ،
گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست 
و در اندوه صدایی جان دادن 
که می گوید
" دستهایت را دوست دارم  "

این روزها دوست دارم فقط این شعر از فروغ را زمزمه کنم و باور کنم‌ شاید فروغی دیگر هستم .
شاید اگر تو نیز بودی می دانستم فروغ هم بهانه ایست تلخ برای پنهان افکاری شوم در پست ترین قهقرای ذهن آشفته ی من . این روزها همه به من ، احوال زیبایم و هر آنچه در چنته دارم غبطه می خورنند و می گویند " خوشا بحال تو " و من نمی دانم به این ساده انگاری هایشان تلخ بخندم یا که گوشه هایی از تولدی دیگر فروغ را برایشان زمزمه کنم . تو ، خود ، بهتر از من 
می شناسیان ، اگر تلخ هم بخندی ،‌ غبطه ات را می خورند ! اصلا بگذار اینگونه فکر کنند . مهم نیست ! این ها که خودشان همیشه غرق در غفلت و بی خبری اند ، ‌این یک مورد هم رویش ، طوری نمی شود که ، نه ! آه راستی ! این روزها سیاوش نیز با من ، همراه و همدل می شود ولی نه آن سیاوش همیشگی ! انگار سیاوش هم دیگر سیاوش پر شر و شور همیشه نیست . مثل من که دیگر من  ِ گذشته نیستم . مثل تو که خیلی وقت است ، توی همیشگی نیستی ! صدای جزیره است ، می شنوی ؟!  " من همون جزیره بودم خاکی و صمیمی و گرم " .. " واسه عشق بازی موج ها قامتم یه بستر نرم " .. " یه عزیز دردونه بودم پیش چشم خیس موج ها " .. " یه نگین سبز خالص روی انگشتر دریا " .. " تا که یک روز تو رسیدی توی قلیم پا گذاشتی " .. " غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی " .. " زیر رگباره نگاهت دلم انگار زیرو رو شد " .. " برای داشتن عشقت همه جونم آرزو شد " .. " تا نفس کشیدی انگار نفسم برید تو سینه " .. " ابر و باد و دریا گفتن حس عاشقی همینه " .. " اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی " .. " اما تا قایقی اومد از من و دلم گذشتی " .. " رفتی با قایق عشقت سوی روشنی فردا " .. " من و دل اما نشستیم چشم به راهت لبه دریا " .. " دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی
 " .. " لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی " .. " دل تنها و غریبم داره این گوشه می میره  " .. " ولی حتی وقت مردن باز سراغتو می گیره " .. " می رسه روزی که دیگه قعر دریا میشه خونم ".. " اما تو دریای عشقت باز یه گوشهای می مونم " .. صدایش که در اتاق تاریک و تنهای من می پیچد ، هق هق گریه ام بی تحمل خودش را همپای کلمات ناب سیاوش میکند . انگار این بغض قدیمی به دنبال بهانه ای برای جاری شدن می گشت . شاید او هم می خواست که بی هوا شکسته شود و فضای سرد و خالی خانه ام را غم آلود کند و این نوای سیاوش است که مرا به لحظه لحظه ی دیروزم پیوند می دهد ، به شیرین ترین روزهای دیروز من ( روز پیوند احساست با لحظه های بی خبر من ) و همچنین تلخ ترین روزهای دیروز من (‌ روز جدایی ) . باورت می شود که حس انتقام از کلمات این آهنگ هم ، در درون من شعله ور بشود ! دیگر حتی سیاوش و آهنگهای سوزناک و پر احساسش ، هم مرهم دردهای من نیست . دیگر هیچ چیز مرا از این حجم ساکت و تلخ ، پر و خالی نمی کند . هیچ چیز جز وجود خسته ی تو که مدت هاست  احساست نمی کنم . هستی اما انگار برای من نیستی . حس می کنم گمشده من کسی بود غیر تو ، مهربان ،‌ مغرور و عاشق . ولی تو سرد  ِ سردی ، دور  ِ دور و من نمی شناسمت . انگار غربیه ایی بیش نبوده ایم . هر دومان غربیگی می کنیم . تو از من دور می شوی چون نمی خواهی جوانیم را تباه کنی و من چون غریقی مدهوش ،‌ مات روزگاری بی ثبات و نامهربان می شوم . چقدر تلخ است که من تو را گم کرده باشم و تو من را . سخت می شود اگر تو یخواهی ، من کسی شوم بدون تو . ناگاه به خود می آیم و می بینم خش خش نوار دیرگاهیست نفرت انگیز شده و من غرق در تو ،‌ اطراف را به فراموشی سپره بودم ..

* تو ، مهربان می شوی روزی ، ‌مثل همیشه ، ‌نه !
* هم َ جا  ( همه جا ) جذابه ی عشق تُو َ ( تو بود ) که می کَشی ( به طرف خودش کشید ) . 

نظرات 3 + ارسال نظر
علیرضا 1383/08/28 ساعت 04:12 ب.ظ http://frozen-fire.blogsky.com

خیلی زیبا و پر معنی بود.
واقعا لذت بردم.
خیلی وقته به ما سر نمی زنی!!!!!!
موفق و پیروز باشی.

آسمان 1383/08/28 ساعت 05:16 ب.ظ

معلومه دخترکم که کامنتای قشنگ تو رو خیلی دوست دارم.نعیمه آخه گفته بود برام کامنت نمیذاره فقط میاد میخونه.من دوست ندارم کسی اینجوری بیاد وبلاگم.تو که عزیز دلمی.دخترمی.هیچکسی که جای دختر آدمو نمیگیره:*گریه نکن دل مامانیت میمیره.

lost hero 1383/08/28 ساعت 11:47 ب.ظ

سلام
امیدوارم که حالت خوب باشه
می دونی می خواستم دیگه خیلی کم بیام تو وب لاگت
چون اونقدر سنگین می نویسی که که آدم بعضی وقت ها نمی تونه تحمل کنه. ولی دیدیم که جایی از این جا بهتر واسه خالی و آروم کردن خودم پیدا نمی کنم . این طوری غم و قصه هام جمع نمیشه
از تو خیلی ممنونم واسه این وب لاگت. تو حرفای دل آدمو از خودش قشنگ تر میزنی

ای تو ابریشم تو ای مخمل تبار
ای تو بی مرز ای تو شهر بی حصار
ای دهان تو پر از عطر غزل
ای زلال خانگی بر من ببار

سرخی من از تو ای آتشفشان
ای غزل رنگین کمان ماندگار
لحظه هایم را ببر تا پشت خاک
ای تو تکرار من ای آیینه دار

با تو باید سایه را پیدا کنم
در تو باید گم شوم دیوانه وار
تشنه باید بود و از دریا گذشت
با توام ای حسرت هر شوره زار

ای تو جادی شب میلاد عشق
سبزه سبزم کن در آغوش بهار

ناز من چیزی بگو حرفی بزن
ای تو تعریف من و تعریف یار
با توام ای خوب خوب من
خسته ام از انتظار و انتظار

موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد