به یاد نگارنده ع ش ق

                            

چشمای منتظر به پیچ جاده
دلهره های دل ِ پاک و ساده
پنجره ی باز و غروب ِ پاییز
نم نم بارون توی خیابون خیس
توی ذهن کوچه های آشنایی
پر شده از پاییز  ِ تن طلایی
تو نیستی و وجودمو گرفته
شاخه ی خشک ِ پیچک تنهایی
یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من می خونه
سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه
غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده
برام یه یادگاریه جز اون چیزی نمونده

* چه دردیست در میان جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن ..
* میشه برام بخندی ، آخه دل من برای خنده هات خیلی ‌تنگ شده ..
* کاش من هیچ وقت خورشید نشم ،‌ نه !

نظرات 2 + ارسال نظر
نوید 1383/08/26 ساعت 10:46 ب.ظ http://ExE.blogsky.com

سلام آوای هیوا .. خوبی دوست عزیز ؟ وبلاگ جالبی داری امیدوارم که خوب و سلامت باشی وبلاگ جالبی داری قالب زبیایی هم داری .. امیدوارم که در تمام مراحل زندگی مثل همین وبلاگ ساختن موفق باشی ... یه سری هم به من بزن
آرزومند آرزوهایت نوید { پسر جنوب }

چه زود دلتنگ خنده های شیرین یک دیگر می شویم و گاه چه دیر این را می فهمیم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد