به یاد نگارنده ع ش ق

                          

زندگی شاید
آن لحظه مسدودی است
که نگاه من در نی نی چشمان تو
خود را ، ویران می سازد و
در این حسی است که من
آن را با ادراک ماه خواهم آمیخت .
در اتاقی که به اندازه یک تنهایی است ،
دل من ، به اندازه یک عشق 
به پهنه های ساده خوشبختی می نگرد . 
به نهالی که در باغچه خانه مان کاشته می شود .
و به آواز قناری ها که به اندازه یک پنجره می خوانند .
سهم من این است ..
سهم من این است ..
سهم من این است ..
سهم من ،‌
آسمانی است که
آویختن پرده ای آن را از من می گیرد . 
سهم من ،
گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست 
و در اندوه صدایی جان دادن
که به من می گوید " دستهایت را دوست دارم " 
من پری کوچک غمگینی را می شناسم که
در اقیانوس مسکن دارد و دلش را
در یک نیلبک چوبین می نوازد ،  آرام ، آرام .. 

( فروغ فرخزاد )  

                                                            ***
روزهای من سرد و خالی نیست
من یاد گرفته ام فروغ بخوانم ..
من یاد گرفته ام فروغ را با ریاضیات بخوانم
من یاد گرفته ام در آینه تاریک فروغ
خود را تکرارکنان نجوا کنم
من پرم از جملاتی آشنا با دل
من پرم از پرنده های گرمی
که به آغاز فصلی سرد ،
مدتهاست ایمان آورده اند
من می خوابم و آرزو می کنم
چون فروغ خواب کسی را ببینم که
مثل هیچ کس نیست ..
من خوابم و فکر می کنم کاش روزی 
من هم فروغی دیگر شوم و
ستاره ای قرمز سهم خواب من باشد ..
فکر می کنی سهم او هم از برگهای تاریخ ،
همان لحظه های خود  ِ فروغ باشد ؟
پس کاش هیچ وقت فروغ نشوم ..
آخر اگر فروغ شوم شاید دیگر تو مرا نخواهی ..
شاید همه این ها برای فروغ
فقط و فقط یک خواب باشد و حقیقت
چیزی جز این باشد ..
پس کاش هیچ وقت فروغ نشوم ..
هیچ وقت فروغ نشوم ..
هیچ وقت فروغ نشوم ..

( هُدا ـ آبان ۸۳ )

* تو هم روزی فروغ می خواندی ، نه ؟!

نظرات 3 + ارسال نظر
روح لیمویی 1383/08/25 ساعت 06:23 ب.ظ http://pacific.blogsky.com

کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم...

فاطی 1383/08/26 ساعت 12:29 ب.ظ http://teif.persianblog.com

سلام عزیز ... خوشحالم کردی که پیش من هم اومدی .. راستی به نظر من هم جالبه که ما هر دومون تو یه روز دنیا اومدیم . حرفات به دل میشینه .... بازم اینجا میام . تو هم منو از یاد نبری ....

فرهاد 1383/08/26 ساعت 05:44 ب.ظ http://little-samurai.blogspot.com

خواهر جون بالاخره موفق شدم بلاگت رو ببینم...مدتی بود برای دیدن بلاگت مشکل داشتم یا وقتی می خواستم کامنت بدم پنجره اش باز نمی شد....امیدوارم همیشه خوش و خرم باشی...راستی چه خبر از محبوبت؟حال اون چطوره؟یه خبری از اون هم به ما بده...هم به یاد اون هستیم و هم به یاد شما....دوست داشتی یه سری هم به ما بزن...مدتیه که دوستان کمتر به من سر می زنن....امیدوارم فقط ازم دلگیر نشده باشن....چون من مرتب سر می زنم ولی گاهی حرفی برای گفتن ندارم....مواظب خودت باش خواهر جون....در پناه خدا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد