به یاد نگارنده ع ش ق 

                                

امشب نیز گذشت
و مهتابی دیگر نیز هم ..
باید باور کنم که تو نیامدی و نمی آیی هم .. 
باید باور کنم که من محکومم
تنهای تنها به پیشواز اشک هایم بروم
و دیگر هیچ ..
چقدر تلخ است و سیاه ،
شبی که هیچ ستاره ی روشنی به من
سلامی تر و تازه نمی رساند ..
اگر آمده بودی سخن ها داشتم
که با تو بگویم و ولی دریغ که
باز هم شب بود و
سکوت و تنهایی و من .. 
ای وای .. 
وای بر من ..
وای بر کلمات عاشقانه ی من .. 
وای بر این همه احساس ..
ای وای ، رفیق !
ای وای ..

* به مظلومیت سوگند ، دیگر سهمی از تو نمی خواهم .. نمی خواهم .. نمی خواهم .. نمی خواهم ..