شبی سرد و تاریک
روبری کوچه تنهایی ، زیر آسمان سیاه بی کسی
عاجزانه ، نزد خدایم مویه کردم
و در پاسخ ِ نیازم ، تو از بهشت ، برای من فرستاده شدی ..
***
به چشمان منتظرت بگو ،
روزی از جاده ی خسته و نگران ِ نگاه
با شاخه ای مریم ِ سپید به پابوسش می آیم ..
* با اینکه فقط چند ساعت ِ کوتاه از رفتنش می گذره اما بوی شیطونیاش ، لای لباسهای آویزون شدش جا مونده .. وقتی به گوشه گوشه ی اتاقش چشم میندازم صورت خندونشو می بینم که می خواد همه خونه رو دنبالم بدوه .. حالا که رفته می فهمم که خونمون بدون ِ اون هیچ لطف و صفایی نداره و جاش توی تک تک لحظه های هممون حسابی خالیه ..
* دیشب ، به نیت ِ تو رفتم سید مظفر و شیرینی بردم و کلی برای سلامتیت دعا کردم .. نمیگم دختر پاک و مقدسی هستم ، نه ولی اینو مطمئنم که اعتقادم نسبت به خیلی مسائل محکم تر از قبل شد .. درسته که این اتفاق یه کابوس ِ خیلی وحشتناک بود اما ، به من نکته های مهمی از رو زندگی یادآور شد ..