به یاد نگارنده ع ش ق

* تقدیم به یگانه همراه زندگیم که بی صبرانه ، چشم به راهش می مانم تا روزی به سوی دل تنهایم بازگردد *

دلم می لرزد ،
وجودم پوسته خالی تنهائیست .
بازوانم تکیه گاهی استوار می خواهد
دستت را به من بده !
دستت را به من بده تا
در فراز و نشیب این راه پر پیچ و خم ،
عصای دل لرزانم باشد ..
تپش قلبم ،
آهنگ رقص لاله های دشت خون است !
ترا می جویم که همراهم باشی !
که صدای عشقم باشی !
که صدای دل دل خسته ام باشی !
تشنه ام
تشنه ی جرعه های گوارای عشق !
بگذار در نگاهت به پرواز در آیم
که رفتن نمی توانم !
بگذار در نگاهت بمانم
که فروغ جاودانگی ست
می خواهمت که در این بی فریاد رسی
فریاد رسم باشی !
بی خنده ات هیچ غنچه ای نمی شکوفد
یکبار دیگر بر گلزار خزان زده ی زندگیم بخند !

* تا سرمو برمی گردونم میگه " خب تو هم یه آدمی دیگه مثل بقیه ، یه وقتایی بهتر یه وقتایی
هم بدتر " به اندازه یه نفس کشیدن ِ کوچولو مکث می کنم و نامطمئن جواب می دم " اوهوم ! خُب آره " تعجبشو پشت لبخندی که دست کمی از ژکند نداره قایم می کنه و می پرسه " نکنه شک داری ؟! " بی تفاوت شونه هامو بالا میندازم و میگم " شک که نه ولی همچین مطمئن  ِ
مطمئن هم نسیتم " چشای گرد شدشو باز و بسته می کنه و با عصبانیتی که تازگی ها از رفتار بی تفاوتم پیدا کرده میگه " تبریک میگم شازده خانوم دیوونه ! به سلامتی همین یه دونه مخی هم که داشتی تاب برداشت " با خنده میگم " آخ جون خدا ! من دیگه عاقل نیستم و لی لی کنون به سمت باغچه ی لختی که تنها یه کُنده خشک شده لیمو شیرین توش باقی مونده می دوم ..

* سهمی از تو ، تـــــــــــا قیامت
   توی قلب من اسیره
   دیگه هیــــچ کــــــس
   دیگه هیــــچ کــــــس
   دیگه هیــــچ کــــــس
   نمی تونه اونو از من پس بگیره