به یاد نگارنده ع ش ق
خدای من مهربان است
من ، خدایم را دوست دارم
خدای من همین نزدیکی هاست
کنار آن لور ِ تنومند ، روبروی پنجره هال
خدای من آرام لبخند می زند
و خاموش زمزمه می کند
" اشکهای جاری ، صدای ملتمس
و نوای سوزناکم را می بیندو می شنود "
خدای من می گوید
" اگر به او توکل کنم ، در شبی نه چندان دور
فرشتگان مهربانش را برای کمک به من می فرستم "
من خدایم را باور دارم
خدای من بر هر چیزی تواناست
..
..
چشمهایم را می بندم
و به امید بارانی از جنس رحمت
به خدای کنار لور توکل می کنم
..
..
نگاهی ساده به دیواری سفید.....
چشمانی ابری..به رنگ شبهای بدون ستاره..
دستانی پر از محبت...به رنگ گل سرخ های باغ همسایهه..
همیشه شاد باشی..
همیشه خندان
سلام دوست عزیزم ادامه داستان رو نوشتم سر بزن
دوست عزیز سلام. ازدیشب تابحال دنبال فرصتی بودم تا خدمت برسم.
(جانا به غریبستان چندی زچه می مانی ؛بازاتوازآن غربت تا چندپریشانی؟!)
هیوای عزیز ،اخرین کامنتت روهم خوندم.اره خدامهربونه،خیلی بیشترازاونچیزی که به فکرمابیاد.اولطفش روبدون هیچ چشم داشتی شامل همه می کنه.بدون هیچ منتی.وای به حال ما بندگان که اینقدرازخدای خوددوریم.اینقدربااو فاصله داریم…عکس قشنگی روهم انتخاب کردی .
سلام
امیدوارم حالت خوب باشه
شرمنده که نتونستم این ۲ روزه بهت سر بزنم
مثل اینکه هنوز حالش فرقی نکرده که چیزی ننوشتی
ولی ما رو بی خبر نذار
بازم بهت میگم
خودت رو کمتر ناراحت کن و سعی کن قوی تر باشی
شما دو تا باید تو این امتحان موفق بشین
سلام. خوش به حالت که حداقل می تونی خدا رو کنارت لمس کنی . من که دیگه از همه کس و همه چیز دل بریدم. موفق باشی به امید دیدار
سلام عزیزم
اتفاقی با بلاگ آشنا شدم خوشحال میشم با هم آشنا بشیم
سلام
از وبلاگتون دیدن کردم وبلاگ خوبی داری امیدوارم موفق باشی.
به وبلاگ من هم یه سر بزن در ضمن من بچه بندرعباس هستم
خدانگهدار