به یاد نگارنده ع ش ق
با چشمانی خسته ،
به آنچه دور و برم
عرض اندامکی می کند ،
بی هوا ، نگاهی می اندازم ..
همه جا بوی انزوا می دهد ،
بوی نای ِ خالی و تهی
بوی پوچی نفرت انگیز یک نهلیست .
سکوتم طعم گس ِ کُناری کال می دهد .
لامُروتی دقایق همه چیزم را به تاراج برده ،
سرد و قاسی ام کرده ،
تهذیب شده ام از کینه و تزکیه از نفرت ،
مهربانی و عاطفه ی احساسم خشکیده .
دور گشته ام از طلب خدا و هر چه نام ِ ایمان دارد
و پر از موی باریکی که از اعلی به اسفل پرتم کرد .
( ه .. ـ شهریور ۸۳ )
سلام عزیز ..........من هم از بس این چیز ها رو دیدم ........خسته شدم .......همش سیاهی ......همش زشتی ........پس قشنگی ها کجا رفتن ؟؟؟؟؟ .....کی میشه وقتی نفس میکشی بوی لاشه و نم و نا رو حس نکنی ؟؟؟؟؟ ....... موفق و شاد باشی
دلم گرفته نازنین...نیومدی جشن تولدم؟؟؟مامانیت الان بیشتر از همیشه به بودنت احتیاج داره.
سلام ...لرزش دست برای عاشق ماندن نشان عاشقی است ...چشمان خسته نگاه را بسان کبوتری که بال بال میزند ...عشق را تقدیر میشود ...تا روزی مهربانی و عاطفه سراسر خانه را به اثبات عشق فراگیرد