به یاد نگارنده عشق
به گمانم شب به نیمه رسیده !
ستاره خمیازه کشان می رود که بخوابد !
من و پنجره و ماه هنوز بیداریم !
I guess that cupid was in disguise
! The day you walked in and changed my life
انگار هیچ خیالی از یک خواب شبانه
در سرمان نیست !
!? could you hold my heart tonight
دفتر خاطره هایم چون همیشه باز ِ باز است
دوست ندارم برگه هایش سفید بماند
ولی چه کنم که کلمات هم سر یاری با ما ندارد
!? if luck is a lady
! maybe luck is a lady
می روم آشپزخانه و با قهوه ای تلخ بر می گردم !
لبخند می زنم !
تلخی قهوه چقدر شبیه تلخی روزهای من شده !
می خندم تا جایی که گریه ام بگیرد !
! and I know you ' re insatiable
می نویسم از تو ، تا تن کاغذ من جا دارد !
با تو از حادثه ها خواهم گفت ، گریه این گریه اگر بگذارد !
در دریای کلمات ، به امید غرق شدن دست و پا می زنم ...
! I never thought that my saviour would come
ماه حزین و سر به زیر نگاهم می کند
پنجره می خواند " برای دیدن تو ... "
! So now I walk in the midday sun
من همچون دیوانگان به
تلخی ِ قهوه و ارتباطش با روزهایم فکر می کنم
و سر بر زانو می گذارم ...
As this life gets colder and the devil inside
! Tells me give up the life
( پایان )
* شاید امشب یا فردا آخرین طلوع باشد !
سلام
خیلی بلاگت قشنگه به من هم سر بزن من هم یه جورایی مثل خودتم
نگرفتم.؟!؟؟!!
یعنی چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پراز واهمه ، با دل ودستي خالي ، درخويش تكرارمي شوم ... جز سوختن چه بر مي آيد از آواره اي كه كنار آتش خويش نشسته است در بياباني كه لبريز همهمهء گرگهاست ؟ نگاهم به ستارهء قطبي نميرسد از تراكم ابرها ! يك آه روشن اينجا ، به تماشاي رقص سايه هاي سرگردان گرم نيست و چشمي به چشمه هاي خشكيده نمي انديشد ! چقدر سيـــــــاه شده ايم ، تا بـــــاران چقـدر مانده است ؟
واقعاٌ روح لطیفی داری که این مطالب را یکجا جمع می کنی و به کسانی همچو من که سرگردان در اینترنت به دنبال چنین چیزهایی می گردند هدیه می کنی .
امیدوارم که همیشه روحی بلند و قلبی مالامال از عشق به همه خوبیها داشته باشی .
از شما متشکرم