به یاد نگارنده ع ش ق
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مپرس
آنچنان در هوای خاک درش
میرود آب دیده ام که مپرس
من به گوش خود از لبانش دوش
سخنانی شنیده ام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی
لب لعلی گزیده ام که مپرس
بی تو در کلبهء گدایی خویش
رنجهایی کشیده ام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیده ام که مپرس
...
به قول یه دوست بالاخره با کامنتام آشتی کردم !
سلام هیوا جان تبریک میگم !
خوشحالم که باز کامنت ها رو برگردوندی
خب پس شیرینیش کو ؟!؟!؟ P:
به به....ببینم بازم بهونه دارید یا نه....
سلام(:
چه عجب شما با این کامنت آشتی کردی؟!(:
تقصیر این بلاگ اسکای شده که این امکان رو گذاشته دیگه(:
راستی هیوا جان اون لینکت کار نکرد... همون که ماله tk. بود...
من دوباره دستی وارد کردم...
خیلی خوشحالم شدم...
به هر حال تبریک((: واسه این و اون و.... (دو نقطه دی)
سلام...نمی پرسم...چون میدونم...ولی تو خیلی ماهی...پیروز میشی...ایمان دارم
سلام . صد خزان افسردگی بودم, بهارم کرده ای تا به دیدرات چنین امیدوارم کرده ای پای تا سر می تپد دل, کز صفای جان, چو اشک در حریم شوق ها, آیینه دارم کرده ای در شب نومیدی و غم, همچو لبخند سحر روشنایی بخش چشم انتظارم کرده ای در شهادتگاه شوق, از جلوه ای, آیینه وار پیش روی انتظارت, شرمسارم کرده ای می تپد دل چون جرس, با کاروان صبر و شوق تا به شهر آرزوها رهسپارم کرده ای زودتر بفرست, ای ابر بهاری, زودتر! جلوة برقی که امشب نذر خارم کرده ای نیست در کنج قفس, شوق بهارانم به دل کز خیالت, صد چمن گل در کنارم کرده ای.** موفق باشید وبلاگ قشنگی دارید به ما هم سر بزن .ممنون