کفش نقره ای نداشتم !

به یاد نگارنده ع ش ق
 


در نگاه تو بی شمار ستاره است و
در لبخندت مهری جادویی ...
دلی پر از محبت ... قلبی پر از صفا
آغوشی سرشار از گرمای عشق ...
آه که تنها در آغوش تو آرام گیرم
میدانم که آغوش تو ، آرامگاه ابدی من خواهد شد
آه که چه آرامگاهیست
بهشت جاوید را نمی خواهم تا آغوش تو را دارم
دنیا را نمی خواهم تا چشمان تو را دارم
زیرا آغوشت بهشت جاویدم و چشمانت تمامی دنیای من است
عزیزم دوستت دارم ... فراموشم مکن و بدان که تا ابد دوستت دارم ...

عزیز دلم سلام

تا چند ساعت دیگر باید بروم ... خداحافظی هر چند کوتاه تلخ است ... می دانم اگر بودی می گفتی " عزیزم ! سخت مگیر " یا " عزیزم ! تو سختش مکن " ... دوست دارم وقتی بازگشتم ، فقط عطر تو بپیچد ... عطر مهر و پاکیت ... به خدا گفته ام فرشته ای را مامور نگهداری از تو کند ... ماه نیز قول داده هر شب به جای من به تو شب بخیر بگوید ... عزیزکم ... مراقب خودت باش ... دوست ندارم غصه را در چشمان پر صلابتت ببینم ... لبخند را فراموش مکن و بدان که تا   لحظه عدم دوستت می دارم ... منتظرم بمان تا سپیده بی کسی ... انتظار واژه سرخی است  که خدا یادمان داد در بدو آفرینش ... چشم من تا همیشه به راه توست ... می دانم  روزی  بر می گردم ... روزی که آفتابم بخندد و گلم بشکفد ... منتظرم بمان تا یک طلوع ...

دلتنگ غصه هایت ه ...  
تا فردایی پر از مهربانی بدرود ، طلوع من ...
اندکی صبر سحر نزدیک است !   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد