اگه من یه روز نباشم کی از عشقت میمیره ؟!

به یاد نگارنده ع ش ق 

                  

عزیز دل من سلام ...
حالت چطوره ؟! خوبی تو ؟! دلم برات خیلی تنگ شده ... خیلی زیاد ... نمی دونم چرا هیچی قانعم نمی کنه حتی گریه ... کی تو رو دوستت داره قد یه دنیا ... کی می خواد با تو باشه حتی توی رویا ... دنبال جای پاهاته روی شنهای قشنگ و خیس دریا ... می خوام صبور باشم ، مقاوم باشم همون طور که تو دوست داری ... همین طور که تو می خوای ... ولی گاهی اوقات کم میارم ... اونجاست که گریه میاد کمکم ... اونقدر گریه می کنم که دیگه هیچ حسی برام نمیمونه ... خیلی سخته آدم بین همه آشناترین آشناهاش احساس غربت کنه ... می دونم ... می دونم ... شرایط تو خیلی از من سختتره ... می دونم تو بار مشکلاتتو تنهایی به دوش می کشی ... می دونم اونجا هیچکی با تو همدل نمیشه ... مثل من ... منم به جز تو همدلی ندارم ... منم به جز تو به هیچکی اجازه نزدیک شدن به خودمو نمیدم ... منم نمیذارم هیچی من و خلوت تنهاییامو مال خودش بدونه ... منم ... منم ... منم ... منم ... یادت میاد ۱ مهر که می خواستی بری ... به بهونه خداحافظی ۶-۷ بار بهت زنگ زدم ... انگار نمی خواستم باور کنم که می خوای بری ... نمی خواستم قبول کنم که با رفتنت همه زندگی منم با خودت می بری ... نه نمی خواستم ... یادته گفتی صدات شنیدن نداره، قشنگ نیست  ... اما انگار یادت رفته بود صدای تو آرامش بخش ترین نجوای زندگی منه ... یا اون شبی که ازم می خواستی ازت متنفر شم ... چقدر اون شب گریه کردم ... وای فقط خدا می دونه ... اصلا  باورم نمیشد این چیزایی که می شنوم حرفای تو باشه ... تویی که با اون همه غرور و لجبازی من دوستم داشتی باور نمی کردم که یه روز منو به خاطر علاقه ای که اونقدر صادقانه بود محکوم کنی ... فرداش با اینکه قرار بود من دیگه هیچ وقت زنگ نزنم زنگ زدم و حالتو پرسیدم ... یادته گفتی حال خراب که پرسیدن نداره ... چقدر اون روز بهت التماس کردم که تورو خدا ساعت ۱۰ بیا ... چقدر مغرور شده بودی اون روز ... یه غروری که بشدت ازش می ترسیدم  ... اعتراف می کنم که تا حالا از سردی یه نفر اینقدر وحشت نکرده بودم ... چقدر خوبه که اون روز هم گذشت و من فهمیدم عشق تو به من پاک تر و مقدس تر از ایناست ... چقدر خوب شد که خدا تو رو به من داد ... و من حالا بیشتر از اون وقتا دوستت دارم ... خیلی بیشتر ... امروز هم می خوام برم دریا  ... می خوام توی ساحل منتظرت بمونم ... می دونم میایی ... خودت گفتی عاشق دریایی  ... دیگه برام مهم نیست اگه کسی شبیه تو روبروم بود چون تو با منی و من با تو ... من تو رو دارم ... قشنگترین زندگی من ... پس بقیه واسه من وجود نداره وقتی تو پیش من باشی چون تو همه هستی و دنیای منی  ... هیچ وقت یادت نره یه خورشید نازک نارنجی خیلی دوستت داره ... هیچ وقت ... من همیشه با تو و به عشق تو زنده می مونم بهترینم ...

شبی با خیال تو هم خونه شد دل     
نبودی ندیدی چه ویرونه شد دل
نبودی ندیدی پریشونیامو      
فقط باد و بارون شنیدن صدامو
الهی سحـــر پشت کوهــها بمیره       
خدا این شبا رو از عـاشق نگیره
نه یکشب که هر شب دلم بیقراره
میخواد مثل بارون بباره بباره
شب مرگ تنها پر از یاد یاره       
پر از گریه تلخ  بی اختیاره
شبهای جوونی چه بی اعتباره        
همش بی قراری همش انتظاره 

( یادت میاد یه روز این شعرو برام نوشتی ؟! )

نظرات 1 + ارسال نظر
حسینی 1383/02/10 ساعت 02:23 ب.ظ http://dadkhahi.blogsky.com

سلام وبلاگ زیبا و عاشقانه ای داری ولی معلوم نیست این ایمیل بود یا پست مطلب برای عموم !
مردن برای عشقها و علاقه های دنیائی زیاد هم دلچسب و موفق نیست در عین حال اگر روزی خواستی حق خودت رو از این شخص مغرور ! بگیری سری هم به من بزن!!
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد