من از تو لبریزم عزیز دل

به یاد نگارنده ع ش ق

                      

حس عجیبی دارم ... حسی شبیه به یه بیقراری ممتد یا شاید هم یه احساس پر از تشویش ... خیلی لحظه ها لبریز از حس گفتنم ولی به قول یه دوست " اینجا اما دیگه امن نیست شاید ! " جای جایه این میعادگاه مقدس انعکاس با تو بودنه . بازتاب تموم لحظاتی که با جون و دل، از تو، دل پاک و قلب مهربونت می گفتم * دیدی چه رسوا شد دلم، غرق تمنا شد دلم * ذره ذره این خاک دامنگیرو مثل خدا و تو می پرستم ...

قصه از کجا شروع شد
از صدای مهربون و یه سلام عاشقونه
اومدم به مهربونی که بگم با تو یکرنگم
تا بگم چه نازنینی ای شکوفه قشنگم
ای سلام عاشقونه، ای عزیز آشیونه
عشقمون کاشکی همین جوری بمونه
عشق تو برای قلبم اولین و آخرینه
تویی تنها همزبونم که همیشه نازنینه
اگه ۱۰ سال اگه ۱۰۰ سال شب و روز با تو باشم 
تو واسم هنوز همونی که برام عزیزترینی ...

باید به خانه بروم .... همین امشب .... فارغ از تمامی هیاهوهای شبانه .... به خانه برمیگردم  .... باور کن .... شاهد میگیرم خدای زمین را .... نوای حزن انگیز مادر را   می شنوم .... برگرد ....

* دلبرکم چیزی بگو به من که از گریه پرم  
   به من که بی صدای تو از شب شکست می خورم ... 


نظرات 23 + ارسال نظر
گلی جون 1382/12/11 ساعت 10:31 ب.ظ http://girl.blogsky.com

چه قدر شعرش قشنگ بود....

بامزی 1382/12/12 ساعت 11:20 ق.ظ http://zs-star-b.persianblog.com

سلام دوست خوبم. منم توی تنهاییت شریک... البته اگه قابل بدونی. امیدوارم که هر چی از خدا می خوای بهت بده. شاد باشی

بامزی 1382/12/12 ساعت 01:40 ب.ظ http://zs-star-b.persianblog.com

سلام دوست خوبم.ممنون از این همه لطف.نوشته ات رو توی وبلاگم خوندم.خیلی قشنگ بود.اما یه کم غمگین بود.چی شده؟می تونم کمکت کنم؟ میلم رو بالا نوشتم اگه دوست داشتی بهم میل بزن.

( بنام تو ای ارام جان ) ...... خدای من نگاه کن ؛ دوباره صبح می شود ... دوباره در گلوی شب ؛ شراب نور ریختند ... کنار کوه را ببین ؛ سپیده می رسد می رسد ز راه ... نگاه کن ستاره ها از اسمان گریختند ... دوباره صبح شد ولی ؛ دوباره چشم های من ... در انتظار خواب تا سپیده زد ؛ سپید شد ... ز بس به هر صدای پا دلم ز جای می کند ... به لرزه لرزه ؛ قلب من بسان برگ بید شد ... نگاه کن ؛ ز لا به لای نور تازه ی سحر ... هنوز تک تکی در اسمان ستاره می زند ... به ناخن شعاع ها دوباره دست افتاب ... ز باغ اسمان شب ؛ گل ستاره می کند ...نسیم صبحدم دو باره نرم نرم و بی صدا ... ز روی افتاب و چهر اسمان نقاب زد ... غروب اختر و طلوع افتاب با همند ... ستاره مرد باز تا دو باره افتاب زد ... من ان ستاره ام که می روم ز خود ؛ چو می دمی ... تویی خجسته مهر و افتاب اسمان من ... نگاه کن دوباره اشک حلقه زد به چشم تو ... دوباره پاره پاره میشود حلقه های جان من ... چو ورد شب ؛ نشسته نام تو ؛ همیشه بر لبم ... ولی مرا تو ای امید من ؛ رها نمی کنی ... تو ای بزرگتر ز هر چه در جهان برای من ... چرا بنام کوچکم مرا صدا نمی کنی ........... ابجی گلرو خیلی وقت بود چیزی ننوشته بودم ولی هر روز یه سری به اینجا میزنم و .......... عزت زیاد / سر فراز باشی

سلام گلروی پر احساس و مهربونم...از اینکه باهات آشنا شدم خیلی خوشحالم...و واقعا خوشحالم که با اومدنت به بلاگم باعث شدی با بلاگ به این زیبایی و پر احساسی تو عزیزم آشنا بشم!بلاگت واقعا نازه...یه جورایی آرامش بخشه...واقعا انگاری کنار ساحل پر احساس مهربونی ها قدم میزنی! ولی امیدوارم هیچ وقت تنها نباشی :( دوست نازنین و با احساسم... :)...به امید دیدارت و قدم زدنی دوباره روی برگهای پاییزی و گرفتن یه برگ پاییزیه دیگری به یادگار از تو نازنینم...و ...احساس تنهایی نکردن ها

سلام .قلب زیبایی داری ومتن های قشنگی ............پیروز باشی

سلام خانمی باید امشب بروم باید امشب چمدانم را که به اندازه تنهایی من حا دارد بردارم و به سمتی بروم

محیا 1382/12/15 ساعت 11:10 ق.ظ http://mehrabooni.persianblog.com

سلام عزیز مهربون......خوبی؟مرسی گلروی نازم که اینقدر به من لطف داری.آره اسمم توی زیارت عاشورا هست...گلرو....از ته قلبم آرزو میکنم که تنهاییات اونجوری که دوست داری و خدا صلاح میدونه تموم بشه.

سپهر 1382/12/15 ساعت 11:32 ق.ظ http://sepehrlp.blogsky.com

قشنگ بود...!!!اولین بار بود اومدم اینجا!!!
همه همه رو خوندم!!
موفق باشی..

آلا 1382/12/15 ساعت 03:39 ب.ظ http://www.wittygirl.persianblog.com

گلروی خوبم ..... نمی دونم باید چی بگم .... شاید سکوت .... نگاهم باز به این صفحهء مجازی خیره است ... یعنی ......

سارا 1382/12/16 ساعت 11:27 ق.ظ http://cottage.persianblog.com

سلام ...خوبی ؟.....

متی 1382/12/16 ساعت 12:44 ب.ظ http://metiusa.persianblog.com

سلام دوست عزیز .به من سر بزنید.تو همایش هم شرکت کنید.شرمنده که الان نمیتونم وبتون رو مطالعه کنم.باید از همه دعوت کنم .به امید خدا اگه کامنت بدید حتماً دوباره مزاحم میشم .ممنون.بای

فاصله عشق 1382/12/16 ساعت 01:12 ب.ظ

در میان من و تو فاصله هاست.
گاه می اندیشم،
می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری!
تو توانایی بخشش داری.
دستهای تو توانایی آن را دارد،
که مرا، زندگانی بخشد.
چشمهای تو به من می بخشد
شور عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا، سطر برجسته ای از زندگی من هستی.

غربیه آشنا 1382/12/16 ساعت 01:43 ب.ظ

مـــاه مـن غــصه نـخور زنـدگی جــذر و ‌مـد داره
دنــــیامـون یـــه عـــــالمه، آدم خــوب و بـد داره

ماهِ‌ُ من غصه نخور همه کـه دشـمن نمی شن
هــــمه کـه پــــر ترک مــث تـو و مــن نمی شن

مــاه مــن غــصه نـخور مــــثل مــــاها فـــــراوونه
خیلی کم پیدا می‌شه کسـی رو حرفش بمونه

مــاه مـن غــصه نـخور، گــــریه پــــــــناه آدماس
تـــر و تــــازه مـوندن گـل،‌ مال اشک شـبنماس

مــاه مـن غـصه نخور، زندگی خوب داره‌و زشت
خـــدا رو چه دیدی شاید فردامون باشه بهشت

مـــاه مـن غـصه نـخور، پــنجره‌مون بــازه هــنوز
بـــاغـچه‌مون غــرق گـلای عــاشق نــازه هــنوز

ماه من غـصه نخور،باز داره فصل سیب می‌شه
می‌دونم گــاهی آدم،‌ تو وطـنش غریب می‌شه

مــاه مـن غـصه نـخور،‌ مـــاها کــه تب نمی‌کنن
مــاها کـــــه از آدمـــــــا کــمک طـــلب نمی‌کنن

مــاه مـن غـصه نـخور،‌ شــمدونـــیا صــورتی ان
دلایــی کــه بشـکنن چون عـاشقن قـیمتی ان

ماه من غصه نخور، سبک می‌شی بـارون بیاد
تــوی عــاشقی بــاید نترســید از کـــم و زیــــاد

مـاه مـن غـصه نـخور، خـــاطره‌ هـــامون کودکن
تــوی ایـن قـــــصه دلا یـه وقـــــتایی عـروســکن

مــاه مــن غـصه نـخور،‌ بـازی زمین خوردن داره
کــــار دنـــــــیا هــــمینه،‌ تـــــولد و مــــردن داره

مــاه مـن غـصه نـخور، تــاب بـــازی افتادن داره
زنـــدگی شــکستن و دوبــــاره دل دادن داره

مــاه مـن غـصه نـخور، گــــلا مـــیان عــیادتت
بـــه نــتیجه مـــی‌رسه آخــــــر یـه روز عــبادتت

مـاه مـن غـصه نـخور، خــیلیا تـــنهان مـث تـــو
خــیلیا بـا زخـمای عـاشـقی آشنان، مـث تـــو

مـاه مـن غـصه نـخور، زنــدگی بی‌غم نمی‌شه
اونی کـه غـــصه نداشــته بـاشـه، آدم نمی‌شه

مـاه مـن غـصه نخور، حـــــافظ واست وا می‌کنم
شـــعراشـو می‌خـونـم و تــــو رو مـــداوا می‌کنم

مـاه مـن غـصه نـخور، دنــــــــیا رو بسپار به خدا
هـــردومون دعـــــا کنیم، تــو هم جـدا، منم جدا

سپهر 1382/12/16 ساعت 01:48 ب.ظ http://sepehrlp.blogsky.com/


اشک ، تنها قطره ء اشک
جواب این دل تنگ دیوونه ست ...
عشق ، فقط وجود این عشق
تنها چراغ روشن این خونه ست ...
.......
من هم لینک میدم..

هدا 1382/12/16 ساعت 02:46 ب.ظ


دریاب مرا
از میان تمام نا گفته ها!
در بین تمام دوری ها
در پی آفتاب
آنجا که تنها سفیدیست
تنها نور

دریاب مرا!

هدا 1382/12/16 ساعت 05:42 ب.ظ

اگه حتی بین ما ...... فاصله یک نفسه

نفسه منو بگیر

واسه یکی شدن ...... اگه مرگ من بسه

نفسه منو بگیر ......... نفسه منو بگیر .

***********************************


اگر چه جای دل دریای خون در سینه دارم
ولی در عشق تو دریایی از دل کم میارم

اگر چه روبرویی مثل آیینه با من
ولی چشمام بسم نیست برای خوب دیدن

نه یک دل نه هزار دل
همه دلهای عالم
همه دلها رو میخوام که عاشق تو باشم

تویی عاشق تر از عشق
تویی شعر مجسم

تو باغ قصه هر صبح سحر گل کرده شبنم

تو چشمات خواب مخمل
شراب ناب شیراز

هزار میخونه آغاز هزار و یک شب راز

میخوام تو رو ببینم نه یک بار
نه صد بار
به تعداد نفسهام

برای دیدن تو نه یک چشم
نه صد چشم
همه چشما رو میخوام

تو رو باید مثل گل نوازش کرد و بوئید
با هر چی چشم تو دنیاست
فقط باید تو رو دید

تو رو باید مثل ماه رو قله ها نگاه کرد
با هر چی دل تو دنیاست
تو رو باید صدا کرد

میخوام تو رو ببینم نه یک بار
نه صد بار
به تعداد نفسهام

برای دیدن تو نه یک چشم
نه صد چشم
همه چشمها رو میخوام

**************************************

اگه دستام خالی باشه
اگه باشم عاشق تو
غیر دل چیزی ندارم
که بدونم لایق تو

دلمو از مال دنیا به تو هدیه داده بودم
با تموم بی پناهی به تو تکیه داده بودم

هر بلایی سرم اومد
همه زجری که کشیدم
همه رو به جون خریدم
ولی از تو نبریدم

هر جا بودم با تو بودم هر جا رفتم تو رو دیدم
تو سبک شدن تو رویا همه جا به تو رسیدم

اگه احساسمو کشتی
اگه از من تو بریدی
اگه رفتی بی تفاوت
به غریبه سر سپردی

بدون اینو که
دل من
شده جادو به طلسمت
یکی هست اینور دنیا
که به یادش مونده اسمت

انا 1382/12/16 ساعت 10:05 ب.ظ

گلروی خوبم مثل همیشه قشنگ و تاثیر کذار بود!این حست خیلی قشنگه...امیدوارم همیشه همینطوری عاشق باشی!
من دلم خیلی تنگه!
دلم تنگ است...دلم برای دیدنش تنگ است...کی رخ مینماید!...نمیدانم...نمی دانم...

سلام گلرو جان بعد تشکر اومدم یاد بگیرم احساس کردنو اومدم یاد بگیرم عاشق شدنو اومدم یاد بگیرم مردونگی رو اومدم یاد بگیرم زندگی رو و اومدم یاد بگیرم خلاف جهت شنا کردنو امیدوارم به نسبت احساس وارسته ات به خوشبختی برسی وبلاگت بسیار زیبا و نوشته هات مثل احساست محشر به وب لاگ خودم هم سر بزن تا کمتر تنها باشم

ببخش که دوباره اومدم مطلبتو در مورد بم خوندم خواستم در مقابل این قلم سجده کنم وای بر ما که چه مرواریدها در صدفها هستند و ما ازآنها بیخبریم

آرتا 1382/12/17 ساعت 11:10 ق.ظ http://darkness.blogsky.com

سلام. چرا دیگه پیش ما نمی یای رفیق؟!!!!!
دلبرکم... چیزی بگو...

کاش به شهر خوب تو مرا همیشه راه بود/راه به تو رسیدنم،همین پل نگاه بود/مرا ببر به خواب خود که خسته ام از همه کس/که خواب و بیداری من،هردو شکنجه بود و بس/
بدون اغراق میگم،وبلاگت رو از ابتدا خوندم و تنها وبلاگی بود که حس کردم از عمق یه وجود عاشق میاد.دلم برای همچین نوشته هایی تنگ شده بود.خیلی زیبا بود.آفرین بر تو عزیز دلم.

salam webloget kheili mahshare vaghean gol kashti afarin be to . Be man ham sar bezan khosh hal misham .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد