تقدیم به او که زندگیم فقط در او معنا پیدا می کند ...

به یاد نگارنده ع ش ق
مهربون قشنگ من سلام
حالت چطوره ؟ خوبی ؟ بدون من با لحظه هات چیکار می کنی ؟ چطوری ثانیه هات
جاشونو به همدیگه میدن ؟ منم خوبم ، ممنون ... لحظه هام هم بدون تو به کندی
 میگذره ... این عقربه های ساعت شنی روی دیوار یا خواب موندن یا این که خیلی 
داره بهشون خوش میگذره که اینطور سلانه سلانه جاشونو به همدیگه میدن ، انگار 
نه انگار که یه چشم نگرون ،‌ یه نگاه خیس و یه قلب عاشق واسه دیدن و بودن با
یارمهربون همیشگیش میخوان لحظه ها با هم مسابقه بدن ...
حالا که دلتنگی داره رفیق تنهاییم میشه ...
کوچه ها نا رفیق شدن ...
حالا که میخوام شب و روز به هم دیگه دروغ بگن ...
ساعت ها هم دقیق شدن ...
امروز به لحظه هام هشدار دادم گفتم اگه بخوان اینجوری یواش یواش بگذرن خودم
دست بکار میشمو همشونو هل میدم جوری که توی یه چشم به هم زدن صبح شب
بشه و شب هم صبح ... راستی اگه این انتظار تموم شه چی میشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چقدر دلم میخواد چشمامو باز کنم و ببینم این انتظار سرد و کشنده تموم شده ...
تو بیای ... من ببینمت ... باهات حرف بزنم ... دستای سردم گرمای دستت رو حس
کنن ... چشمای بارونیم زلالی نگاهتو درک کنن ... سرم به تکیه گاه محکمش دوباره تکیه کنه  ... قلب خسته از تپش بی تو ، آشیونه قدیمشو پیدا کنه ... 
اگر شقایق عاشق را بیابم ... بر عشق او خواهم خندید ... 
عشق پوشالی شقایق تنهای قصه ...
خنده ام می گیرد ، آخر تو چه داری که به معشوق خود تقدیم کنی ؟!
نگاهی خسته ... عمری کوتاه ... گلبرگهای زخمی 
چقدر عشقت کوچک است بر عشقت خواهم خندید ... 
عشق مایوس و مرده تو در این هیاهوی زندگی بی معناست ...
تو که قلبی نداری که به معشوقت بدهی ...
تو که نگاهی نداری که دل معشوقت را به یکباره زیرورو سازی ...
تو عاطفه و محبتی نداری که به خاطرش تردید و کینه را به آتش بکشی ...  
تو هیچی نداری جز نگاهی ماتم زده و بیروح ...
اما من سراپا شورم، سراپا شادی، من زنده ام ...
من با عشق زنده ام، من با لبخند زندگی می کنم ...
من نبض تپشهای قلب خود را به شریان رگهای معشوقم پیشکش می کنم ... 
من قلبم را قربانی محبت بی انتهایش می کنم ...
من عشق خود را حصار تن خسته از روزگارش می کنم ...
من مهر را مطیع چشمانش می کنم ...
براستی شقایق تو می توانی این چنین کنی ؟؟؟!!!!
من می توانم لحظه ها را در عظمت دوستت دارم کم گنم ...
من میتوانم به معشوقم تا همیشه به اندازه ابدیت عشق بورزم ...
من میتوانم تو را با همان عشق پوشالی مظهر پاکی عشق کنم ...
من میتوانم از تو اسطوره عشق بسازم به شرطی که ...
به معشوم بگویی که تا ابد او به اندازه خدا پرستش میکنم ...
                                                                         تا همیشه دوستش دارم ...
                                            You Fill My Heart

نظرات 6 + ارسال نظر
منصور 1382/08/01 ساعت 03:04 ب.ظ http://yga.blogspot.com

معشوق قلبی دارد که در هیچ کجا نتوان یافت... عشقی دارد که در هیچ قلبی جای نمیگیرد... احساسی دارد که از پاکترین آبها پاکتر است و زلالتر... من دیوانه قلب یارم شدم قلبی که دیوانه ام کرد.... میتوانست آن قلب را برای من بگذارد اما نمیدانم اسیر کسی شد یا...

دنیای مجازی 1382/08/01 ساعت 03:07 ب.ظ http://www.sahand.net.ms

سلام خسته نباشی امروز هر جا که رفتم این جوری قشنگ بودش.به وبلاگم سر بزنین خوشحال میشم

محمّد دشتی 1382/08/01 ساعت 05:30 ب.ظ http://weblog.isatisweb.com

سلام . خوبی ؟؟ وبلاگت خیلی باحاله ... ولی این مطلب آخری که نوشتی خیلی غم انگیزه و حال من رو که گرفت .. دمت گرم. حتماً یه سری هم به وبلاگ من بزن ... شاید اونجا یه کم بخندی...مطالب جالبی پیدا می کنی... راستی اگر هم مایل باشی میتونیم تبادل لینک کنیم !! . اگر هم خواستی می تونی توی سایت www.isatisweb.com هم عضو بشی ... راستی ؛ اگر بخوای ؛ من می تونم یه وبلاگ با امکانا ت بیشتر از جمله آپلود کردن عکس بهت بدم توی همین سایت ایساتیس وب ... پس اگر که مایل بودی بهم یه ای-میل بزن و نام وبلاگی که می خوای و یه توضیح درباره ی اون بده ...قربانت...محمد

سلام خانومی غالب جدیدت چقدر قشنگه منو ببخش که دیر بهت سر زدم یه مدت خیلی عقب افتادم

سلام
گلرو جونم بیا واسه هم دعا کنیم
خوب ؟

سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد