دادگــــــــاه

به یاد نگارنده ع ش ق
ساعت ۷ صبح شهرستان.......دادگاه.......شعبه.......
با یه عالمه دلهره وارد دادگاه ..... میشم آخه میگن امروز محاکمه یه دختر ۲۱ ساله عاشق 
است . از ورود به این مکان حس خوبی ندارم هیاهوی حضار تمام سالنو پرکرده..... 
تق تق تق..........تق تق تق.........تق تق تق
قاضی- خانومها و آقایون لطفا نظم دادگاه را رعایت فرمایید.دادگاه رسمی است
و همزمان تمامیه همهمه حضار در سکوتی خوفناک محو میشود و این قاضی است که بار
دیگر سکوت را میشکند.....
قاضی- خانم گلرو ...... شما متهم هستید که در مورد قضیه ...... به آقای......چیزی
اذعان نداشته اید و به همین خاطر شما در این دادگاه متهم ردیف اول میباشید 
چنانچه دفاعی از خود مبنی بر این مسئله دارید بیان نمایید.
سکوت وهم انگیز دادگاه هنوز پابرجاست تا اینکه صدای هق هق دختر جوان در گوشها طنین
انداز می شود....   
 گلرو( با بغض و هق هقی که سعی در پنهان کردنش دارد)-
حاج آقا من این اتهامو
قبول ندارم.....بخدا من بی گناهم آخه چرا هیچکی حرفای منو باور نداره؟؟؟!!!!چرا همه دارن
منو گناهکار نشون میدن آخه مگه من چیکار کردم؟؟!!!! گناه کردم که عاشق شدم؟؟؟ مقصر بودم که نمیخواستم اونو ناراحت کنم هان؟؟؟؟؟؟؟؟(صدای دختر جوون حالا به فریادی دردناک شبیه میشد که توی دل حضار رعب و وحشت رو حکمفرما میکرد... دوباره صدای دختر بود که
با حزنی شدید توی گوشم پیچید. از صدای هق هق اون چشای همه بارونی شده بود آخه
دختر لحن سوزناکی داشت که ناخودآگاه اشک رو به چشای همه مهمون کرد حتی مـــن.
حاج آقا من میخوام امروز تموم ماجرا رو براتون توضیح بدم که شما قضاوت کنید کی
مقصره.
و بازهم دختره که با صدای بم و اشکایی که روی گونه هاش مثل مروارید سر میخوره به صبحت
ادامه میده......
از وقتی خودمو شناختم توی یه محیط آروم و پر از محبت زندگی کردم . مامانو بابام
همیشه دوستم داشتن و بهم احترام میذاشتن آخه من بچه اول بودم .خاله هام ،
تنها عمه ام و همین جور بابا بزرگم  و مامان بزرگام خیلی دوستم داشتن و هیچ وقت از گل نازکتر بهم نمی گفتن.من با عشق و محبت و حمایت تک تکشون بزرگ شدم و زندگی کردم . با تلاش و پشتکار خودم و کمک اطرافیان درس خوندم و رفتم دانشگاه. تا اینکه توی سن ۲۰ سالگی عاشق شدم یه عشقی که اولش بیشتر واسم یه شوخی بود اما خوب بعدش واسم خیلی مهم و دوست داشتنی شد. من با عشق اون خودمو شناختم،به خدا نزدیکتر شدم و خیلی چیزای دیگه که واسم تازگی داشت رو تجربه کردم.ما روز به روز علاقمون نسبت به هم بیشتر میشد تا اینکه اون سفر لعنتی همه چیزو به هم ریخت( نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد) اون مجبور شد بره و من موندمو یه دنیا خاطره+یه عالمه عشق+یه آسمون تنهایی که بیشترشو با اشکام پر میکردم. تنها دلخوشی من بعد از رفتن اون برادرش بود که یاد اونو واسم زنده میکرد. انگاری اون بود،آره انگار خود خودش بود نمیدونم وقتی حرف میزد فکر میکردم اونه، توی خیال خودم انگار اون بود که باهام حرف میزد ولی اون نبود.........
تا اینکه یه روز برادرش یه چیزی ازم خواست که نمی تونستم بهش نه بگم. اون یه موضوعی رو به من گفت که اگه اون میدونست توی اون دیار غربت ناراحت میشد و غصه میخورد آخه من اونو میشناختم......منم به خاطر اینکه نمیخواستم اون غصه بخوره و  مریض شه چیزی بهش نگفتم تا اینکه اون از یکی از نامه های من
که یه چیز گنگی از این مطلب توش درج شده بود فهمید و منو متهم کرد که من حق نداشتم جای اون تصمیم بگیرم و از اون روز تا حالا خیلی عصبانیه و دیگه حالی هم از من نمیپرسه در صورتی که بخدا قسم من فقط نمیخواستم اونو ناراحت کنم........
در این لحظه گریه دختر جوون به هق هقی دردناک تبدیل شد که همه رو یه بار دیگه به گریستن
واداشت و بازم با همون صدای محزون ادامه داد
حاج آقا من به خاطر اون حاضرم هر کاری بکنم فقط با من قهر نکنه آخه این اصلا
انصاف نیست......بخدا این رسمش نیست...من بی گناهم مگه عشق گناهه؟؟؟؟
و این بار قاضیه که میگه
قاضی- دختر جوان عشق گناه نیست. مقدسترین چیزی که در دنیا وجود دارد عشق
است که تجلی بخش روح است اما شما هم اشتباه کردید باید اون آقا رو در جریان میذاشتید چون زندگی مال هر دوی شماست نه تنها تو پس باید عاقلانه تر عمل میکردی و اما رای دادگاه...............
رای دادگاه با تبره دختر جوان پایان گرفت و قرار شد که پسر نیز عاقلانه تر تصمیم بگیرد و زود
و یک طرفه به قضاوت ننشیند و سعی کند مقداری در رفتار خود تجدید نظر کند چون دختر با
تمامیه وجود به او علاقه داشت پس مستحق چنین بی اعتنایی نبود (به نظر شما بود؟؟؟)

نظرات 1 + ارسال نظر
بهرام 1382/06/18 ساعت 04:23 ب.ظ http://dokhtarankimiagar.blogsky.com

من نکته دان عشقم ولی نمی دونم چی بگم!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد