به یاد اون روزا

به یاد نگارنده ع ش ق
نازنینم سلام
وقتی که میخوام واست چیزی بنویسم کلمه ها توی ذهنم به رقص در میان
و بعداز اون انگشتام با یه نیروی جادویی شروع میکنن به تایپ حرف تا کلمه ها
رو بسازن و از قرار گرفتن کلمه ها کنار هم جمله هایی طلایی،برای بیان همه
اونچه در احساسم جای گرفته، ساخته میشه. باورت میشه خیلی از اوقات
چشم بسته کلمه ها رو تایپ میکنم بخدا انگار یه نفر دیگه واژه ها رو توی ذهنم 
مرتب میکنه و میگه من بنویسم منم با یه نیروی جادویی شروع میکنم به تایپ
 کردن در اون لحظه همه تن حرف میشم واسه گفتن اون چیزی که توی دلم
زندونی شده. اما اولا نوشتن واسم خیلی راحتتر بود نمی دونم چرا حالا اینقدر
واسم سخت شده.......
تو از کدوم قصه ای که خواستنت عادته 
نبودنت فاجعه بودنت امنییته
تو از کدوم سرزمین تو از کدوم هوایی      
که از قبیله من یه آسمون جدایی
اهل هرجا که باشی قاصد شکفتنی
توی بهت و دغدغه ناجی قلب منی
قد آغوش منی نه زیادی نه کمی
منو با خودت ببر ای تو تکیه گاه من
خوبه مثل تن تو با تو همسفر شدن
منو با خودت ببر من به رفتن قانعم (
این جمله رو یادت میاد؟؟؟)
خواستنی هر چی که هست تو بخوای من قانعم
چه خوبه با تو رفتن،رفتن همیشه رفتن
چه خوبه مثل سایه همسفر تو بودن
چی میشد شعر سفر بیت آخری نداشت
عمر کوچ منو تو دم واپسین نداشت
و یه جمله ای که همیشه زیر لب تکرار میکنم
لــــــــــــــعنت بــــــــه ســــــــــفر کـــه هر چـــــــه کرد او کـــــــــــرد
میدونی حالا چی دارم گوش میکنم
بارون امشب توی ایوون مثل آزادی توی زندون
بی صفا بی تحرک، بی ریا بود
توی زندون میکنه جون مرد با همت میدون 
توی فکر رای فرجام امیره 
بی سرانجام نداره حـــــتی رفیقی که بگه دردشو
درد دیدن و نگفتن بی سرانجام توی فکر آسمونه 
که بباره بلکه توی قطره بارون بتونه اشک خدا رو هم ببینه
نمی دونه که حــــــتی اشکم دیگه فایده ای نداره
و باز تموم خاطره ها توی ذهنم جون میگیره همشون دونه به دونه،تک تک،‌ساعتای ۱۰که
من با یه عالمه امید منتظرت میموندم تا تو ۱۰:۳۰ بیای؟ ساعت ۴ که من میتونستم......    
یادت میاد شبا تا باهات صحبت نمی کردم نمی خوابیدم؟؟؟ انگاری صدای تو لالایی بود واسم..............
چقدر اون روزا شاد بودم حالا هم شادم اما این شاد بودن شادی تظاهریه نه شادی حقیقی
باورت میشه با رفتنت خیلی چیزا هم از زندگیم پر کشید اما در عوضش چند تا چیز خوبو بهم 
یاد داد 
۱-یاد گرفتم که باید واسه رسیدن به هدفم نهایت تلاشمو بکنم 
۲-یاد گرفتم که خدا همیشه و در همه باهامه پس باید همیشه شکرگذارش باشم
۳-صبور و شکیبا باشم( این یکیو خیلی خوب یاد نگرفتم باید برای یادیگیریش 
و..........
اما راستشو بخوای دلم واست یه ریزه شده  خیلی خیلی دلم واست تنگ شده
فقط خاطره هان که یه خورده دلگرمم میکنن و همینطور امید به برگشت توه که تحمل این
همه صبر رو واسم یه خورده راحتتر میکنه ولی خوب بــــــازهم امیــــــــــد دارم
می دونی چیه انتظار با امیده که معنی پیدا میکنه یعنی اگه امید نباشه انتظار یه چیز پوچه
راستی خیلی دوستت دارم اینو همیشه یادت بمونه همیشه ء   همیشه
                                                              گلــــــــــــــــرو خانم شما
میبینم که کلی رسمی شدم
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد