دیدار

به یاد نگارنده ع ش ق 
شب در رگهای خورشید لانه کرده بود
مهتاب پر از روشنایی به دیدار آفتاب میرفت
باد شعر آشنایی را زمزمه میکرد
عطر شقایق سرخ مانند عشق 
در تمام تنم به رقص درآمده بود
دستانم با حس گرمای دستانت
 به اوج خواستن رسیده بود
نگاهم با درک زلالی نگاهت
لحظه ها را به فراموشی هدیه داده بود
دلم با دیدن چهره مهربانت تپشهایش را
به پیچک زمان سپرده بود
زبانم از مشاهده این صحنه های زیبا
به بند درآمده بود.................................

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد